بیماری و بدبختی
8 stories
Drowning In Your Breath by louismaboy
louismaboy
  • WpView
    Reads 174,400
  • WpVote
    Votes 30,180
  • WpPart
    Parts 52
راستش را بخواهی عشق، من هنوز هم امیدوارم حتی شاید امیدوارتر از امید هستم که هنوز هم لبخند می‌زنم که هنوز در آغوش می‌گیرم که هنوز وقتی یادت می‌افتم ناخودآگاه دستم می‌رود سمت شماره‌ات می‌نویسم «دلم برایت تنگ شده» گرچه شاید هیچ‌وقت جوابی نرسد شاید امیدوار هستم که هنوز لباس‌هایم نقش گل‌های داوودی دارند که هنوز نزدیک بهار مغازه‌ها را در پی نرگس‌ها می‌گردم تا خانه عطر تو را دهد که هنوز هم پای تو در میان باشد خود را پاک از یاد می‌برم شاید امیدوار هستم که هنوز هم عاشقم. که هنوز به عشق ایمان دارم. که هنوز به یادت می‌افتم.
Cancer [L.S] (Completed) by blueVaruna
blueVaruna
  • WpView
    Reads 50,135
  • WpVote
    Votes 7,895
  • WpPart
    Parts 17
میدونم که قول دادم اجازه ندم چیزی بینمون فاصله بندازه ولی میدونی که... رقیب من سرسخت تر از این حرفا بود... . ( Larry Stylinson AU ) Written by: Fatemeh [Fatemeh, stylinson_ff, 2016]
Anatomy Of Broken Souls [L.S] by mobina_k_h
mobina_k_h
  • WpView
    Reads 1,926
  • WpVote
    Votes 415
  • WpPart
    Parts 6
:" تو اصلا میخوای خوب بشی؟" با چشم های خسته و پلک های سنگینش سوالی رو پرسید که من چندین ساله از جواب دادن بهش خودداری می کنم. از زمانی که تو اتاق مشاور مدرسه نشسته بودم تا وقتی که توی حموم به مسیر قطره های خون روی پوستم نگاه می کردم از جواب دادن بهش طفره رفتم. و حالا اینجا نشستم کنار پسری که بافت مغز استخوانش با هر جلسه شیمی درمانی بیشتر نابود میشه و با لبخند کم جونی منتظره من بهش بگم که چه سرنوشتی برای خودم در نظر گرفتم.
Insomnia [Z.M] by Ritadepp
Ritadepp
  • WpView
    Reads 40,620
  • WpVote
    Votes 7,903
  • WpPart
    Parts 29
لیامی که کل زندگیش تو یه خواننده ی معروف و دوست داشتنی به اسم زین مالیک خلاصه شده و حالا قراره یه سفر چند ماهه رو باهاش تجربه کنه... کاور:deborah_me@ [وضعیت:کامل شده!] 1 #ziam 1 #zaynmalik
Autism by saba2079
saba2079
  • WpView
    Reads 218,590
  • WpVote
    Votes 36,549
  • WpPart
    Parts 54
اون فقط اوتیسم داره.....
01:44 AM~L.S [Completed] by gisustylinson
gisustylinson
  • WpView
    Reads 98,201
  • WpVote
    Votes 17,856
  • WpPart
    Parts 51
نفس هام رو به تو میبخشم... اگه این،تمام چیزیه که نیاز داری. محتوای این داستان شامل: توصیفات غم‌انگیز/ سلف‌هارم/ اقدام به خودکشی/ و... میباشد. 11نوامبر2018
•Fading• [L.S]  by SeTaRe4
SeTaRe4
  • WpView
    Reads 221,416
  • WpVote
    Votes 31,847
  • WpPart
    Parts 48
[Complete] لویی زیبایی رو، ترکیب رنگ‌ها و جنس‌های مختلفی که حس ظرافت رو درون آدم‌ها به‌وجود میارن، میشناسه. اون درحالی که داره توی دانشگاه فشن میخونه، هر روز این ترکیب‌ رو میبینه. برش لباس‌ها، رنگ پارچه‌ها، پیچیدگی‌ طرح‌ها، همهٔ این‌ها کنار هم قرار میگیرن تا یه‌چیز زیبا رو بسازن. ولی وقتی که یه دانشجوی علوم با پاهای بلند و لبخندی که چال‌ گونه‌هاش رو به نمایش میزاره قبول میکنه که مدل لویی بشه، لویی میفهمه که تازه زیبایی رو پیدا کرده. هری فکر میکنه لویی فقط به کسی نیاز داره که بهش ثابت کنه چقدر زیباست. °Persian Translation°
H568 [L.S] by darkblue_94
darkblue_94
  • WpView
    Reads 36,113
  • WpVote
    Votes 6,812
  • WpPart
    Parts 61
[Completed] سرفه های پی در پی امونشو بریده بود و حتی نمیتونست درست نفس بکشه.ربات های خالی از احساسی که توی روپوشای سفید، اسم دکتر رو به یدک میکشیدن دور تا دور اون مکعب فلزی ایستاده بودن و منتظر جواب آزمایشی بودن که درحال انجام بود. قطره های ریزو درشت عرق روی صورتش به چشم میخورد و حس میکرد که تمام محتویات معده ی خالیش داره برمیگرده.به جلو خم شد و جریان پر فشار خونو حس کرد که داشت روی صورتش میدوئید و توی چشماش متمرکز میشد. هیچ کدوم از اون ادم اهنی های روبه روش جوابشو ندادن‌.همه چیز براش غیر قابل تحمل شده بود و فریاد های دردمندش توی اون مکعب فلزی سرد ، پژواک پیدا میکرد و کسی جوابشو نمیداد. دندوناشو روهم فشار میداد و فکش قفل شده بود.قطره اشکی از چشمای اون پسر سر خورد و همه غیر از خودش متوجه شدن که سرخی خون داره روی صورتش سر میخوره و ردی به جا میذاره. از درد داد فریاد زد و بیشتر توی خودش جمع شد.هربار که سرفه میکرد ، بیشتر حس میکرد که نمیتونه نفس بکشه. تا اینکه همه ی محتویات معدشو بالا اورد و وقتی چشماشو باز کرد رنگ جیغ خون رو دید که با سفیدی ملحفه تختش ،تضاد داشت. صدای ضربان قلبی که هر لحظه توی گوشاش ضعیف تر میشد و دیدی که که تار از همیشه بود ، یه چیز رو ثابت میکرد. _قربان بیمار ایست قلبی کرد.