LaraJeon97
- Reads 175,040
- Votes 21,221
- Parts 47
کیم تهیونگ همیشه فکر میکرد جفت یعنی پاداش و یک همخون، همخواب، همتاج؛ اما اون شب، با همون نگاه اول، همهی تعاریفش از جفت داشتن، فرو ریخت.
اون جفتش رو دید؛ عقلش از جا کنده شد و باورهاش رنگ باخت.
یک امگا؟ باشه؛ اما نه اون، نه پسری از جامعه رعیتها، نه با اون پوست روشن لعنتی، نه با اون چشمهایی که انگار هزار ساله داره توی ذهنش قدم میزنه و آشناترین نگاه دنیاست.
تهیونگ ازش متنفر بود؛ اما با هر نفس، بیشتر دنبال بوی تنش میگشت.
مغزش فریاد میزد: رعیته.
قلبش زمزمه میکرد: مالِ منه.
از اون شب، تهیونگ دیگه فقط یک پادشاه نبود؛شده بود شکارچی وسوسهای که خواب و تاجش رو توی صدای نفسهای اون پسر امگا گم کرده بود.
..........
ژانر- رومنس،امگاورس،دراما، تخیلی، تاریخی
کاپل- ویکوک
زمان آپ- دوهفته یکبار یکپارت طولانی.