جانگ هوسوك رئیسِ جوان مافیاـس و یونگي هم دست راستشه... یا حداقل قرار بوده که این‌طور باشه.اما واقعیت؟ هوسوك یه آلفاست با کلی راز و یونگی هم امگاییه که عاشقشه. ⭑ " داری برای رئیست حاضر جوابی میکنی؟" هوسوک سیگار رو از بین لبهاش بیرون کشید و بهش نگاه کرد. از جوابی که امگا بهش داده بود ناراضی به نظر می‌رسید. یونگی قبل از اینکه سرشو برای عذرخواهی پایین بندازه با عصبانیت نفسش رو رها کرد:"نه قربان، معذرت میخوام." هوسوک پکی به سیگارش زد. دود دیگه‌ای از بین لبهاش به هوا برخاست و به امگا دستور داد:"لخت شو." ⭑ کاپل:سپ(هوسوک تاپ) ژانر:مافیایی، امگاورس، بزرگسال نویسنده:Malingshu مترجم و بازگردان:یوهنگ

میگن زمان همه‌چیو درست می‌کنه... ولی زمان نتونست اسم "یونگی" رو از لب‌های هوسوک پاک کنه... هر شب با بوی سیگار و صدای بارون می‌خوابه، با خیالش بیدار می‌مونه... با خاطراتش حرف می‌زنه... چی میشه اگه برگرده؟... با اون چشمای خسته و صدای خاموشش با تنِ لرزونی که دیگه طاقت آغوشو نداره... هوسوک باید چیکار کنه؟ دلشو بغل بگیره یا گذشته‌شو؟ اون هنوز همون عشقه... فقط شکسته‌تر، ساکت‌تر، دورتر. و هوسوک هنوز همون دیوونه‌ست، که با شنیدن نفسش، یادِ "خونه" می‌افته... کاپل:سپ(هوسوک تاپ)،نامجین،(***) ژانر: رومنس،اسمات،امپرگ

توی خوابگاه یه بند بوی، جیهوپ یه بیماری روانی داره.. نامجون لیدرِ مهربون گروه ازش مراقبت میکنه یه روز دور از چشم نامجون بین جیهوپ و یونگی اتفاقایی میوفته که برای نامجون غیر قابل قبوله و باعث میشه یه راز عجیب فاش بشه..

[تمام شده / Completely] " یه پسر با بدنی بلوری و سفید روی تخت و زیر نور آفتاب صبحگاهی آروم خوابیده بود. موهای تیره رنگش روی صورتش ریخته شده بودن. پسر تقریبا لخت بود و ملافه فقط قسمتی از بدنش رو پوشونده بود. تنها فکری که به ذهن جیهوپ رسید این بود که روی شیشه سوجویی که دیشب کوفت کرده بود رو بخونه تا ببینه این واقعیته یا بازم توهم میزنه. ولی حقیقت این بود که هیچی توهم نیس. حتی گربه ای که از دیشب ناپدید شده هم توهم نیست!! " کاپل: سپ، هوپگی ژانر: فانتزی ، عاشقانه ، یکم کمدی #1 هوپگی 🏅 #1 cat 🏅

•لب های شور• "مواظب خودت باش خوشگله اینجا کیتنای ناز و کوچولو رو راحت شکار میکنن" "اگه خیلی نگران این کیتنی پس چرا خودت قبل از همه شکارش نمیکنی؟" مین یونگی بچه پولداری که برای تعطیلات تابستونی با دوستاش میاد هاوایی تا خوش بگذرونه بیخبر از اینکه دست سرنوشت پسری رو سر راهش قرار میده تا تنفر یونگی از دریا رو تو خودش غرق کنه. جانگ هوسوک مرد موج سواری که سالهاست از سئول به هاوایی اومده و اونجا به عنوان پسر موج ها معروفه.مردی که با شیطونیاش قراره یونگی رو بدجور رام خودش کنه. کاپل:هوپگی(هوسوک(تاپ)×یونگی(باتم)) ژانر:عاشقانه ، اسمات ، بی ال ، برشی از زندگی ، گوگولی×هات ، درام لطیف ، کمدی نویسنده: Yoki 🩷به دومین بوک این اکانت خوش اومدید🩷

-میشنوم -همه چی با یه مسابقه شروع شد و -و - ومن عاشقت شدم کاپل:سپ((یونگی باتم))/نامجین ژانر:کمدی -اسمات-تقریبا ورزشی وضعیت: کامل شده

یونگی، طراح مانهواهای یاویی، از اختلال خواب رنج می‌برد، وسواس شدیدش در طراحی‌ها و تلاش برای بهتر کشیدن و بهترین بودن، خواب رو از پلک‌هاش ربوده بود. از شانس خوب طراح، جانگ هوسوک، مدیر سایت «خواب راحت فقط اندازه یک آغوش ازتون فاصله داره» یک راه حل برای این مشکل داشت! ----❦ 𝘰𝘯 𝘨𝘰𝘪𝘯𝘨 𖦹 ɴᴀᴍᴇ: شخصی برای من 𖦹 ᴄᴏᴜᴘʟᴇ: سپ 𖦹 ᴇɴᴅɪɴɢ: هپی 𖦹 ɢᴇɴʀᴇ: کوتاه،، عاشقانه، فلاف 🥉In #کیوت

همه چیز از اونجایی شروع شد که یونگی، تنها امگای نازپرورده‌ی خاندان جانگ درحالی که آخرین دسته گل روزش رو به سفارش داییش پیچیده بود و با دوچرخه‌ی کیوتش تا خونه میرفت با اون آلفای عنق تصادف کرد! - این دسته گل مال منه؟! - تو که چیزیت نشده بود، همین الانشم که اینجا نشستی از همه سالم‌تری! - نخیر کی گفته؟ خونریزی داخلی کردم معلوم نیست! Couple: Sope

⟢ 𝑶𝒏𝒆𝒔𝒉𝒐𝒕◞ °° با فرود اومدن قطعه ای چوب به روی تن دختر، نگاه هر دو به اون قسمت دوخته شد. با به وجود اومدن سیلی از اشک ها بر روی صورت درخشان پسر کوچیکتر، ابروهاش بالا پرید و به آرومی پرسید. "عاشقش بودی؟" هوسوک با چشم های پوشیده شده از لایه ای اشک به چهره محو یونگی زل زد. " نمیدونم..." پسر بزرگتر با شنیدن جواب تکراری هوسوک، پوزخندی زد و از بین دندون های کلید شده اش غرید: " من چی؟"... ⇝ 𝑵𝒂𝒎𝒆 : 𝐁𝐞𝐭𝐫𝐚𝐲𝐞𝐫𖥷🕊 ⇝ 𝑪𝒐𝒖𝒑𝒍𝒆 : Sope ⇝ 𝑮𝒆𝒏𝒓𝒆 : Angst-Drama-Romance-Smut🔞𖨯 ⇝ 𝑾𝒓𝒊𝒕𝒆𝒓 : Bahar

┊Multishot Name➺ Yuilhan Sowon 🎄 ┊Main Couple➺ Sope ┊Sub Couple➺ NamJin ┊Genre➺ Romance, Classic, Fantasy, Fluff ┊Telegram➺ BTSGALAXYIR ┊Summary↴ میلاد مسیح و شب کریسمس، ‌بهانه‌ای فرح‌ بخش برای خوشحالیِ مردم دگو تلقی می‌شد اما برای مین یونگی، یکی از سخت‌ترین شب‌های زندگیش بود. هیچ بهانه‌ای برای شاد بودن در شب سال نو وجود نداشت تا این‌که مردی خوش‌قامت، با پیپ مرموزش، مثل نوری سرشار از امید در میون تاریکی قدم به داخل زندگی مشوش پسرک بیست و دو ساله گذاشت و بهش پیشنهاد هم‌سفر شدن داد. سفر به یوئیلان‌سوان! سفر پرماجرایی که قرار بود آرزوی شب کریسمس مین یونگی رو برآورده کنه.