-چه اتفاقی میوفتاد اگر کلاه گروه بندی، هری رو در گروه اسلایترین قرار می داد؟
*
هری: تو و همه کسایی که دوستشون داری رو نابود میکنم!
دراکو: شامل خودت هم میشه.
هری: میدونم.
"قبول کن مالفوی،تو یه ترسویی"لبخند هری جاشو به یه اخم داده بود.
همونطور که حرف میزد به سمت دراکویی که با عصبانیت نگاهش میکرد برگشت و الان درست روبروش وایستاده بود.
"من.ترسو.نیستم" مالفوی که دندوناشو از عصبانیت رو هم فشار میداد،جواب داد.
دستاشو مشت کرده بود و بند انگشتاش رفته رفته سفید تر میشدن.
"ثابت کن" هری همونطور که به چشمای طوفانیه مالفوی نگاه میکرد،گفت.
•••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••
This is a translated story
Credit to: @number1shipbuilder
❌لطفا این فیک را بدون اجازه و رضایت بنده جایی منتشر نکنید⛔️
سپاس از درک و فهم و شعور‼️
چی میشد اگر تو یه دنیای قشنگ میدیدمت؟ یه جایی که خبری از بوی خون و اتش نبود..
کاش لب دریا.. زیر نور خورشید وقتی از شرق میتابید.. اون چشمای زمردی رو میبوسیدم..
حیف این عشق.. حیف ..
....
خب سلام🤩
کسایی که از اول با من همراه بودن میدونن دوتا فیک دراری نوشتم که تموم شده
به اضافه ی یه کالکشن وانشات که هنوز ادامه داره...🤩🤩
روایت داستان این فیک در دنیای واقعی هست یعنی تو هاگوارتز و زمان جادو اتفاق نمیوفته☝🏻
اگر به دنیای هاگوارتز علاقه داری دوتا فیک قبلی رو بخون + وانشات ها😎
ولی از خوندن این داستان هم پشیمون نمیشی کلی قراره اتفاقات غیرقابل پیش بینی و هیجان انگیز بیوفته....🤯
همچنان مثل قبل حمایت کنید با ووت و کامنت
و ارسال لینک برای دوستداران دراری🙏🏻♥️✨
هری میخواست عشقش به اون ثابت کنه برا همین رفت تو اتاق اون قایم شد اما دراکو عشقش یجور دیگه به اون نشون داد
پشت سر هری وایستاده بود با دستا سردش تیکه چوب درازی گرفته بود تو سر هری کوبید
سال هشتم.
هاگوارتز.
اتاق ضروریات.
مکان سری دو پسر که میخوان تنها باشن ولی پیش هم.
Drarry, drama, romance, smut. درری، دراری.
یه درام انگست-فلافی.. بیشتر فلافی. اگه معنی میده؟
Word count: 27000 + 8000 (after)
کلاغ های سفید دوبار مسیر زندگی من رو عوض کردند.
از انتخاب این راه پشیمون نیستم.
ولی در آینده پشیمون میشم؟
زندگیم مثل مدتی که پیش دوست پسرم سیریوس زندگی کردم دوباره آروم میشه؟
به هرحال این مسیریه که من انتخاب کردم و میدونم به هیچ وجه قرار نیست پشیمون بشم.
happyM🌙
اگه ریموس قراربود به یکی دیگه از اون قرارهایی که مامانش برنامشو چیده بود بره، با چکش صورت خودشو خرد میکرد. نه اینکه اون پسرها مشکلی داشته باشن ، اونا... خب اونا به طرز فوق العاده ای کسل کننده بودن ولی مشکل اصلی احتمالا گرگینه بودنش بود. پس وقتی نقشه ی فرارش، به شکل سیریوس بلک ظاهر شد، ریموس برای پذیرفتنش از خوشحالم خوشحال تر بود.
/Translated /
Completed
ریموس تنها و طرد شده توسط همکلاسیهایش، به ماهسایهها آرزو میکنه تا دوستی پیدا کند که اون رو درک کنه. جالب اینجاست که اون آرزو نه یکبار بلکه سه بار برآورده میشه، توسط دشمنان قدیمیش، غارتگران.
ترجمه فنفیکشن: Casting Moonshadows
توسط: Moonsign
-هی!اگه میخواین درمورد خاطرات زندگیِ شجاعانه من بدونین،این داستانارو بخونین!
-وات د هل پانمدی؟!چرا فکر کردی با وجود جذابیت من اونا باید به خاطر تو داستانو بخونن؟
-خوبه لیلی اینجا نیست وگرنه یه بلایی سرت میومد جیمز!
-ممنونم ریموس که خبر دادی بیام...بزار ببینم چی میگفتین....جیمز!!!بیا اینجا ببینم!!!پیتر!جیمز کجا رفت؟
-آمممم......اگه میخوای بدونی کجا رفته باید این داستانارو بخونی....
-....-_-
.・゜゜・.・゜゜・.・゜゜・.・゜゜・
همه چیز از بازی احمقانه یه گروه تینیجر اسلیترینی تو شب کریسمس شروع شد .
دریکوی جوان با خودش فکر کرد مگه بدترین چیزی که میتونه براش اتفاق بیفته چیه؟
فقط یک بازی جرعت حقیقت سادست ...
اما بلوندی فقط داشت به خودش دروغ میگفت
این یک جرعت حقیقت ساده نبود ... بلکه یک جرعت حقیقت جادویی بود ...
و شانس هم از بهترین ویژگی های دریکو نبود ...➷