اون دختر منو شیفته خودش کرد ....روز به روز من عاشق تر از روز قبل می کرد ...من این دوست داشتم ...این حس عجیب ...
توی این کاخ می خوام کنارتو باشم تا اخر عمرم....
رزی دختری که تو هشت سالگی پدر و مادرش کشته میشه و دوست خانوادگیشون اقای پارک اونو به خونه خودش میاره و بزرگ میکنه...رزی بخاطر اذیت های مادرخوندش و درمان افسردگیش به امریکا میره و اونجا تحصیل میکنه اما بعداز پایان تحصیلش به اصرار پدرخوندش مجبور میشه برگرده و به دروغ های بزرگ زندگیش پی میبره
کاپل:رزکوک
عشق مثل لیسیدن عسل از لبهی تیغ میمونه. مخصوصا اگه در دنیای مافیا متولد شده باشی... 🔞SEXUAL CONTENT
تالیا بیانچی پرنسس مافیای ایتالیایی، وقتی برای اولین بار به آسایشگاه فرستاده شد فقط یک چیز رو میدونست: جهان مافیا با زنها مهربان نیست.
امید تنها چیزیه که موفق شده تالیا رو حتی با گذشت ده سال در آسایشگاه سنت ماریو زنده نگه داره.
امید به اینکه روزی پدرش برگرده و اون رو با خودش به خونه برگردونه.
اما سرنوشت بارها ثابت کرده همه چیزهای "سیاه و سفید" پشت پردهای از دروغهای هفت رنگ پنهان شدن...
تالیا همیشه میدونست پدرش میتونه چقدر بیرحم باشه اما هیچوقت انتظار نداشت که اون رو به ترسناک ترین مرد غرب واگذار کنه.
رئیس آینده مافیای کوزا نوسترا.
مارکو رومانو.
یک قاتل خونسرد... زیبا و خبیث.
مردی که سالهاست انسانیت رو درونش کشته، روحش رو در سکنههای تاریک گذشتش رها کرده.
چطور ممکنه قلب مُردهای که چیزی بجز خشم و نفرت درونش جریان نداره، قادر به عشق ورزیدن باشه؟
این همون کاریه که فقط تالیا میتونست ممکناش کنه و باعث بشه مارکو اون کلمات ممنوعه و خطرناک رو به زبون بیاره:
" من آدمهای دیگه رو برای کوزا نوسترا میکشم اما برای تو گلوله میخورم، خونریزی میکنم و میمیرم. تو مال منی و تا آخرین نفس ازت محافظت میکنم."
-بهم دست نزن عوضی د میگم ولم کن
--این تازه شروعشه خانوم کوچولو هنوز که کاری باهات نکردم
•بلند خندید چهره اش زیر نور مهتابی ترسناکتر از همیشه بود یا شایدم زیباتر نمیدونم ولی چشماش عجیب قلبم به اتیش میکشید در عین حال بدنم به لرزه مینداخت ...•
Complete S1🚫 season 2 upload...
من بی اعتمادی رو تو چشماشون دیدم، ترس و تو صداشون شنیدم و عشق رو کنارشون حس کردم!
-------------------------
خب،خب،خب
سلام! این اولین داستانیه که دارم تو واتپد آپلود میکنم!
امیدوارم خوشتون بیاد!🪐✨
نظراتتون برام خیلی مهم و ارزشِ 🫶🏻
پ.ن: پایان تقریباً تلخ!
پ.ن²: اگه اشتباه تایپی یا به اصطلاح (ک*دستی) داشتم به بزرگی خودتون ببخشید 🫳🏻
[كتاب اول]
اون پسر فكر ميكرد كه اون دختر هم مثل بقيه دخترهاست . اون دختر هم فكر ميكرد كه اون پسر بدترين كابوسشه. اما اختلاف ها باعث نزديك شدن ميشن. قسمت هاى تاريك پيدا ميشن ، و دوباره عاشق شدن ياد گرفته ميشه.
ايا اون دختر ميتونه به اون پسر دست پيدا كنه؟ ايا اون پسر ميتونه گارد هاى خودش رو پايين نگه داره.
خودتون ببينيد چه اتفاقى مى افته وقتى تاريكى و روشنايى با هم تركيب ميشن.
[کتاب دوم] knockout در ادامه ی همین کتاب...
[Persian Translation]
(Harry Styles AU)
copyright all rights reserved @han_rawr