چی میشه اگه دنیا همیشه باهات خوب نباشه و تو مجور شی تنهایی ب دوش بکشی؟:)
نام فیک : Restart
کاپل ها: وی و رزالین کارن و جونگ کوک جیمین و لارا
ژانر : daddy & baby girl , smut , Rough
تاریخ اپ:نامشخص
جانگکوک لطفاً! دختر وقتی اون چاقو رو روی گلوش کشید گفت
اون برای همیشه دختر و ساکت کرد....اون زیر زمین و با لبخند و دستای خونیش ترک کرد..
ژانر: اسمات،خشن، crime،دخترپسری
صوت بر هم خوردن بال های سیاه از پشت سرش حتی با وجود نغمه بیصدای جاذبه، تو گوشش میپیچید و حس آزادی رو به تمام وجودش هدیه میداد.
سرش رو کمی مایل به پایین گرفت و به منظرهی نسبتا تاریک زمین چشم دوخت. به انعکاس چشم نواز نور ماه بر روی سنگ های شیشه نمای آکوارین قصر و روشنایی چشمک زن شعله آتشدانهای باغ بلوط.
" نمیشد قبلش موهات رو ببندی؟"
صدای دلخور آشنایی رو تو ذهنش شنید و در جوابش آگاهانه خندید.
_ نمیدونستم شب های اینجا تا این حد محشره.
_ خیلی چیزا هست که هنوز نمیدونی.
در جواب نجوایی که کنار گوشش شنید، سرش رو به پشت چرخوند و در حالیکه باد شدید چشمهاش رو میسوزوند، با شوق کوچکی که در نگاهش میرقصید به جونگکوک خیره شد.
_ فکر کنم ما یه قراری داشتیم، خیلی وقته از نیمه شب گذشته.
***
رویایی به رنگ دنیایی فریبنده
.سفـری طولانی به واسطه رویاهایی ناشناخته
.گم شده ای در میـان رویـا و واقعیـت
روایت حماسه یک شاهدخت و یک انسان، از دو دنیای متفاوت.
~~~~
رقص برگ های شمالی#
فصل اول اتمام یافته.!
فصل دوم در حال آپ...!
Written by #Beth
ا/ت برای این که دوستش چو رو تو کنسرت بی تی اس همراهی کنه به کنسرت میره و غافل از این که یک اتفاق تو فن میتینگ کل زندگیشو متحول میکنه و قسمت از وجودش که سیاه و تاریکه و مدتها بود که خاموشش کرده بود دوباره فعال میکنه
چه کسی می تونه اونو از حالت جدیدش به اون دختر معصوم برگردونه ؟!
[کامل شده]
- با یه خدای بد چطوری؟
ژانر؛ اسمات/ استریت/ سوپرنچرال
خلاصه؛ وقتی مرز دنیای جنها و انسانها با یه عشق ممنوعه شکسته میشه؛ مردم جمع میشن تا برای جلوگیری از کشتار وحشیانه خودشون دختراشونو به جنها پیشکش کنن؛ آیو نامزد دوست داشتنی تمین هم از این قاعده مستثنی نیست با این تفاوت که خودش تصمیم به این فداکاری میگیره؛ آیو اسیر اجنه میشه و پیشکش میشه به شاهزادهشون کیم تهیونگ، برای جلوگیری از کشتار وحشیانه مردم به تمین خیانت میکنه و عشق آتشین تهیونگو میپذیره.
تمین تنها بازماندهی خونوادهشونه که حالا دیگه همه چیزشو از دست داده اما یه تصمیم بزرگ میگیره اینکه با تبدیل شدن به دمون، موجودی که نیمی از وجودش جنه، نیم دیگهش شیطان جاودانه بشه تا توی زندگی بعدی آیو انتقامشو بگیره.
حالا آیو دوباره به دنیا اومده، یه پرستار سادهست و روحشم از انتقام بدی که تمین میخواد ازش بگیره خبر نداره؛ راستی چی میشه اگه تهیونگم جاودانه شده باشه برای اینکه بتونه یه بار دیگه این دخترو مال خودش بکنه؟
#iu
#taemin
#taehyung
#kai
#kooki
وضعیت: پایان یافته❤️
جئون جونگکوک سارق چیرهدستی که به نظر احمق میاد به خواسته خودش دستگیر میشه و وبه زندان میره، و اونجا امپراطوری خودش رو برپا میکنه، چطوری؟ قطعا همهی زندانی ها به گنده ترین سارق کره احترام میگذارند!
البته بجز یک نفر! کیم تهیونگ رئیس باند قاچاقی که برخلاف میلش دستگیر شده و در تلاشه که یه جوری از زندان بیرون بره... تهیونگ یک عمر به باند خودش که بعضیهاشون توی زندان همراهش اند دستور داده و براش سخته زیر سلطهی یه دزد احمق بره!
🔞💲👣🕷
کاپل های فیک به ترتیب: تهکوک، نامجین، یونمین هستند
#action #fanfiction #taekook #vkook #mafia # smot #mystery
نویسنده: Kai
ژانر: دارک / عاشقانه/ اسمات/ غمگین /
تعداد پارت : ۲۰۰
شخصيت اصلی : جونکوک / کانگ ا/ت
شخصيت فرعی : مین بیونگ سو ۱۸ ساله / مین سوهی ۳۷ساله / لی یونگ ۴۱ ساله/ مییونگ ۲۰ ساله / شخصيت هاي دیگی هم خواد آمد و با آن ها هم آشنا میشید ....
"خنجر طلا "چه اسمی داشت حتی نوشتنش هم آدم رو به چالش میندازه خنجر طلا پسری ۳۰ ساله با سه اخلاف معروف ... / شوخ تب / خشن / مرموز / .... خنجر طلا رئیس میز ( کاساکان ) و همچنین لقب خنجر طلا و رتبه دوم بزرگ ترین مافیا.... اینم از معرفی خنجر طلا ما
رویایی داشتن یک عشق و بودن با آن عشق چه زندگی خوبی خواهد بود در نهایت عشق میبازد یا نه عشق مثل پری میمونه میان باد های صحرا عشق آدم ها رو فقد در میان قفس یارش میندازه درست مثل مینی
اون فقد با حس عاشق شدن بهش نزدیک شد فقد همین ولی فقد میخواست خانم اون عمارت بشه و حرف خوردن از صاحبه کارش خسته از شستن ظرف های هر رستورانی حرف شنیدن و فوش دادن بهش از طرف مشتری های پرو و از خود راضی دیگه واقعا خسته بود ... فقد یک شانس از خدا خواست که خدا هم براش رقم داد .....
اون هیچ تقصیری نداشت اون مرد فقد اسیر عشق اون دختر شده بود تقصیره فقد این بود که عاشق اون شده بود فقد همین ولی عشق راه بد تری رو براش رقم زد عشق اونا رو به دشمنی خون کشید ....