owned by dorsa. ⎯ ‌ لی فلیکس، پسرخوانده‌ی ماکیمارا هاش طی اتفاقی نامعلوم به قدرت می‌رسه و جایگاه پدرش رو تصاحب می‌کنه؛ ماکیمارا زمین گیر می‌شه و با هربار شنیدن اسم فلیکس از وحشت به گریه می‌افته. راز بزرگ و مرموزِ به قدرت رسیدن پسر جوان چقدر می‌تونه جالب و خطرناک باشه؟

داستان راجب زوجی هست که جدا شدن هیونجینی که سه سا پیش یهو فیلیکس و ول کرد و رفت دیگه پیداش نشد و حاال بعد از سه سال برگشته ولی همه چی تغییر کرده مخصوصا فیلیکس اونو دیگ ه نمیشناسه با فیلیکس جدید قرار چطور پیش بره

چی میشه اگه هان جیسونگِ هجده ساله یه روز از خواب بیدار شه و لک های عجیبی روی بدنش ببینه که هیچ جوره نتونه پاکشون کنه و مجبور بشه برای یه مدت با ماسک و عینک آفتابی هرجایی که میخواد بره تردد کنه و به کسی چیزی در موردشون نگه، اما لی مینهو و بقیه دوستاش به صورت عجیبی وارد زندگیش بشن و توی یه حرکت اتفاقی مینهو اون لک هاش رو ببینه؟ • Couples: MinSung • Genre: Fantasy - School Life ~Sad Ending~

𝐍𝐚𝐦𝐞: #start_with_a_paint 𝐆𝐞𝐧𝐫𝐞: romance, deram, Plot, Adventure, smut... 𝐂𝐨𝐮𝐩𝐥𝐞: #hyunlix & #minsung 𝐖𝐫𝐢𝐭𝐞𝐫/𝐬: #Arah + ( #fairy+...) 𝐔𝐩𝐥𝐨𝐚𝐝 𝐭𝐢𝐦𝐞: Sundays 𝐒𝐮𝐦𝐦𝐞𝐫𝐲: شاهزاده ای که نقاب سردی روی صورتش گذاشته و بازیچه ای بیش نیست دلشو رو دست پسری زخم خورده ای که قرار بود اعدام بشه میسپاره... پسرک اروم مظلومی که معلوم نیست کیه و از کجا امده... پسرکی که معلوم نیست قراره از پشت به شاه اینده خنجر بزنه یا نه... و پسرکی که معلوم نیست عزیز ترین شاهزاده میشه یا نمکی روی زخماش... ایا فلیکس میتونه بالاخره روشنایی روح پرنس رو مثل روشنایی اتیش موهاش رو پیدا کنه؟ وضعیت: درحال اپلود

در شهری که مردم فقط یک‌بار اجازه‌ی ازدواج دارند، جیسونگ پس از مرگ پدر و مادرش دچار کابوس‌هایی می‌شود از پسری بی‌چهره که به‌طرز عجیبی برایش آشناست. اما چرا چیزی از او یادش نمی‌آید؟ و چرا با وجود نداشتن خاطره‌ای از عشق، قلبش این‌قدر درد می‌کشد؟ ژانر:عاشقانه،معمایی کاپل:مینسونگ،هیونسونگ

"هرچقدر هم که از هم دور شوند، یک نخ نامرئی همیشه قلب‌هایشان را به هم وصل می‌کند." نمیتونم انکار کنم که از همون روز اول محو زیبایی چشم گیرش شدم، شبیه بوم نقاشی بود، شبیه مجسمه، یک اثر هنری فوق‌العاده که حتی مشابهش‌ وجود نداشت؛ اما خب من هوانگ هیونجینم‌، کسی که سالهاست قلبش رو به روی کسی باز نکرده و تصمیمی بر انجام اینکار نداره که هیچ، حتی به همچین احساسات پوچ و بدردنخوری‌ هم ذره ای اهمیت نمیده. اما خب وقتی مدتی گذشت فهمیدم اون لی فلکیسه‌ آتشِ پرجنب و جوش و امنی که خوب بلده چطوری یخ مقابلش رو آب کنه! couple: هیونلیکس مینسونگ telegram: @Haddin_Thread درحال آپ...

‌تهیون‌ بدهکار بود. به بومگیو. به بومگیویی که هرروز منتظرش بود تا برسه و بتونه دلتنگیشو برطرف کنه بدهکار بود. این بدهی رو چطور باید پرداخت میکرد درست وقتی که اون دیگه نبود؟

[BOOK 3] برای فرار از رسوایی راه‌های زیادی وجود داشت و انتخاب بدترین راه‌، تبعات جبران ناپذیری را رقم زد! "باید باور میکردی... باید باور میکردی که عاشقتم..." "ما فقط دستهای دراز شده به سمت همدیگه برای همراهی رو ندیدیم. اگر غفلت و لجبازی نمی‌کردیم الان رابطمون اینجوری نبود. شروع ما اشتباه بود. شروعی هم که اشتباه باشه هیچوقت به یه پایان درست نمی‌رسه..." ~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~ کاپل: چانبک ژانر: ازدواج اجباری، انگست، دارک رمنس، تراژدی وضعیت: خاتمه یافته نویسنده: هارلین کویین

اسمش پارک چانیوله، فکر کنم یکی دو سال ازت کوچیکتر باشه. پدر و مادرش هردو تو همین بازه‌ی زمانی مشکوک مردن و ممکنه قربانی‌های همین قاتلی باشن که دنبالشی... اما لطفا مراقب باش بکهیون، این پرونده با تمام پرونده‌های قبلیت خیلی فرق داره! ---------📰--------- ᝰ𝐍𝐚𝐦𝐞: Genius ᝰ𝐂𝐨𝐮𝐩𝐥𝐞: ChanBaek, KaiSoo ᝰ𝐆𝐞𝐧𝐫𝐞: Angst, Crime, Romance, Smut

"به سمت پل میروم، اگه در مسیر یک نفر به من لبخند زد، نخواهم پرید" بیشتر مردم فکر میکنن این جمله کلیشه ایه و خیلی راحت ازش عبور میکنن.اما هیچ‌کس به من نگفته بود که گاهی یک لبخند می‌تواند بیش از مرگ، زندگی آدم را تغییر بده؛ نجاتش بده، دوباره نفس بده، دوباره درد بده. همان لبخندی که روزی باعث شد برگردم، که از لبه‌ی سقوط فاصله بگیرم، بعدها همان چیزی شد که دوباره مرا به اینجا کشاند.