im_Sophie
- Reads 1,481
- Votes 360
- Parts 15
* زمستان شیشه ای *
در حال آپ
( زمستان شیشهای، جایی که سکوت، نور را در خود میتاباند و هر نفس، شفافیت سرد را به یاد میآورد. )
━┅┄┄┄┄✧┄┄┄┄┅━
پسرم مریض بود و وقت زیادی نداشتم.
پس قراردادو امضا کردم... و نفهمیدم که دارم عملاً خودمو میفروشم.
جانگکوک، یه مرد سرد و بیرحم بود که هیچ نشونهای از مهربونی نداشت.
تجارت و حرفه ش به خطر افتاده بود و برای اینکه آبروش برگرده، به یه همسر قلابی نیاز داشت.
و من... تنها گزینهی حاضر و خوب بودم؛ یه نیروی خدماتی،
خسته با دلی پر از ترس و امید.
قرارداد خشک و بیاحساس بود و همه چیزو روشن کرده بود:
نه امید، نه پیوند، نه فرصت.
عشق؟ دلبستگی؟ هیچکدوم نبود.
با هر لحظه کنار جانگکوک بودن، فشار بیشتری روی شونم حس میکردم.
هر حرفش، هر نگاهش، مثل یه تیغ بود که آروم آروم وجودم رو میبرید و من غرق خون ، یخ زده بودم.
کنار اون؟ فقط تلاش برای نفس کشیدن.
━┅┄┄┄┄✧┄┄┄┄┅━
Wr: sophie
Genre: Dark Romance, Angst, Anxiety, Humiliation, Smut, ...
Couple: kookv , ... ?
✧ JkVunit