یونمین
2 stories
Finix (yoonmin) by Ruby___writer
Ruby___writer
  • WpView
    Reads 41,994
  • WpVote
    Votes 4,978
  • WpPart
    Parts 26
مین یونگی، آلفایی سرسخت و مستقل، پلیسیه که برای ارتقاء شغلی تصمیم می‌گیره وارد «آشیانه آلفا» بشه؛ آکادمی‌ای سخت و رقابتی برای تبدیل شدن به نیروی ویژه. اما درست قبل از شروع این مسیر، فشاری از سمت خانواده و تصمیمی پشت درهای بسته، اونو مجبور به پذیرش ازدواجی می‌کنه که هیچ‌وقت انتخاب خودش نبوده - با پارک جیمین، امگایی که پسر رئیس جدید سازمان ضدتروریسم کره‌ست. ورود به آکادمی برای یونگی فرصتیه برای فاصله گرفتن از این اجبار. اما نمی‌دونه جیمین هم، با هدفی مستقل و شخصیتی متفاوت از تمام کلیشه‌های ذهنی یونگی، وارد همون مسیر شده و حالا به‌عنوان تنها امگای حاضر در آشیانه، بیش از همه زیر نگاه‌هاست! بعضی تقاطع‌ها فقط آغازن، نه به مقصد ، بلکه به جایی که هیچ‌کس نمی‌تونه پیش‌بینیش کنه... ___________________________________ نام فیک : Finix کاپل اصلی : yoonmin (یونمین) ژانر : امگاورس / ازدواج اجباری / پلیسی / انگست / اکشن / رومنس / اسمات / عشق نفرت نویسنده : روبی ❤️ وضعیت : درحال انتشار (کپی ممنوع)⚠️ ____________________________________
 𝔓𝔲𝔯𝔢 by StheCherry
StheCherry
  • WpView
    Reads 243,168
  • WpVote
    Votes 31,928
  • WpPart
    Parts 57
Pure [ Mpreg ] ▪Yoonmin ▪Kookv بخشی از فیک: جیمین: اون ... اون قضیه یه اجبار بود! من به محض اینکه بتونم کمکت رو جبران میکنم تا برای همیشه کارمون باهم دیگه تموم بشه تو هم مجبور نباشی هرزه ای مثل منو ببینی! مرد خنده ی مستی سر داد ، طوری که صدای خنده هاش لرز ترسی به جون پسر می انداخت، آروم سمتش قدم برداشت و جلوی اون ایستاد ، سایه ی مرد روی سرش افتاده بود انگار اون مانع تموم نوری بود که بهش میخورد و زندگیش رو تاریک میکرد... جیمین نگاهش رو به کف خونه انداخت و اخم ظریفی کرد تا ترسش رو از اون مرد پنهان کنه ، اون تونسته بود از گذشته ی تاریکش فرار کنه ... اما حالا انگار سرنوشت نمیخواست اون آینده ی روشنی داشته باشه. یونگی: تو به من چیزی بدهکار نیستی هرزه کوچولو... صدای ضخیم شده ی مرد که باعثش الکل بود با بوی تند نفس های اون به بینیش میخورد. یونگی: ولی یه سری چیزا هست که نمیذاره به این راحتیا دست از سرت بردارم... دستش رو جلو برد و با تیکه ای موهای نرم و رنگ شده ی اون پسر بازی کرد یونگی : هرچقدر بخوای میتونی از دستم فرار کنی ، هر چقدر بخوای جیمین! ولی ... پوزخندی وسط حرفاش زد اون همیشه مطمئن میشد که در مقابله باهاش از تحقیر آمیز ترین لحنش استفاده کنه و همین جیمین رو عذاب میداد. یونگی :... ولی تو نمیتونی از چیزی که درست پشت سرته فرار کنی..