user16994630's Reading List
12 stories
᭝‌ 𝐌𝐚𝐫𝐬𝐡𝐦𝐚𝐥𝐥𝐨𝐰 🔞 by Aristya_1016
Aristya_1016
  • WpView
    Reads 20,960
  • WpVote
    Votes 2,993
  • WpPart
    Parts 18
،، وضعیت: پایان یافته𓏲 ⤎ در یکی از خیابان‌های واشنگتن‌دی‌سی، زندگی پارک جیمین داشت عالی پیش می‌رفت. هر روز صبح با برادرش سر و کله می‌زد و بعد توی دانشگاه مجبور بود دوست‌هاش رو تحمل کنه. اما پسر بزرگ‌تر همسایه جدیدشون، جئون جونگ کوک حسابی چشم جیمین رو گرفته بود. جیمین نقشه داشت مخ پسر همسایه جذابش رو بزنه اما عکس‌های لختی که خواهر جادوگرِ جونگ کوک ازش گرفته بود یک تهدید جدی براش محسوب می‌شد! جیمین باید از شرم تبدیل به یک غارنشین می‌شد یا با جونگ کوکی که عوضی‌تر از خواهرش بود سر و کله می‌زد؟ ⋅───╼─╾───⋅ "چرا انقدر از اذیت کردن من لذت می‌بری جئون؟" "واقعا این‌طوره؟" "سعی نکن زیرش بزنی. هر دفعه که جلوت دست و پامو گم می‌کنم از نیش بازت می‌تونم اینو بفهمم." "اوو کامااان... شاید همه این‌ تصادف‌ها به این خاطره که ما سرنوشت هم هستیم و تو... هیچوقت نمی‌تونی ازم فرار کنی!" ᝰ Couple: ⤷ Kookmin ⤷ Taegi ᝰ Genre: ⤷ Romance ⤷ Comedy ⤷ Smut 🔞 ⤷ Fluff
🐠𝔾𝕠𝕝𝕕 𝕗𝕚𝕤𝕙💫🔞ماهی طلایی  by purple-prince
purple-prince
  • WpView
    Reads 7,406
  • WpVote
    Votes 843
  • WpPart
    Parts 15
نام:𝔾𝕠𝕝𝕕 𝕗𝕚𝕤𝕙🐠💫 کاپل اصلی:کوکمین کاپل فرعی: نامجین عشق بین گروگان و گروگانگیر❤ 💦🔞اسمات مثل همیشه بخش اصلی و جذاب فیک منه💦🔞 پسرک با بغض لب زد: مردن ترس داره؟! تنها پسر سیاه پوش تو اون اتاق تاریک و نمور پوزخندی زد و لب زد: بستگی به نحوه ی مردنت داره...مثلا یکی روشش اینکه با گلوله مغزت رو سوراخ کنم یا شاید قلبت رو!؟ پسرک آب دهنش رو قورت داد و لب زد: تو.. این کارو میکنی؟! مرد با قدم های آروم و استوار درست پشت سرش قرار گرفت و با لذت به لرزش بدن پسر کوچیکتر زل زد: نه... من قرار نیست تورو به همین راحتی از دست بدم ماهی طلایی... چرخی به دور پسرک زد و اینبار درست مقابلش قرار گرفت و دستش رو به زیر چونه ی او گرفت و به چشمای لبریز از اشک پسر زل زد و لب زد: کاری میکنم که هرروز بمیری و زنده شی... باید انتقامم رو ازتون بگیرم خانواده پارک! ╱╲❀╱╲╱╲❀╱╲╱╲❀╱╲ لب هاش که با همون بوسه ی وحشیانه ی جونگکوک بزرگتر و قرمز به نظر میومدند،میلرزیدند... خدایا مثل اینکه بی خیال شده بود... خدایا یعنی قرار بود رها کنه؟!... اما با حرفی که از بین لب هایی که توسط شون بوسیده شده بود خارج شد، لبخند به سرعت از روی لب هاش پاک شدن.. - به نظرت واکنش پدرت وقتی پسرکش زیرم داره از درد ناله میکنه و من سخت و محکم میکنمش چیه؟!
Łuŋa fºresŧ by SarahMp8
SarahMp8
  • WpView
    Reads 266
  • WpVote
    Votes 71
  • WpPart
    Parts 4
کابوس های تکراری، جنگل مه گرفته و صدای گرگی که از دور صداش می‌زد. جونگکوک نمی‌فهمید چرا، ولی هر بار که بیدار می‌شد، احساس تعلق داشت . به اون جنگل اون گرگ.. یه روز تصمیم گرفت به اون جنگل بره. با نقشه و مسیرهایی که از یه انجمن طبیعت‌گردی پیدا کرده بود، جایی که محلی‌ها می‌گفتن "گرگ‌ها هنوز اونجا حکومت می‌کنن." وقتی که پشیمون شده بود از اومدنش،تصمیم گرفت روی یه تکه سنگ بشینه تا نفسی بگیره، و همون موقع صدایی از لابه‌لای درخت‌ها شنید. صدایی آروم، سنگین، منظم. چشمش که افتاد به گرگی سیاه با چشم‌های طلایی، نفَسش بند اومد. نه به‌خاطر ترس، به‌خاطر همون حس آشنایی لعنتی که مدت‌ها تو خواب‌هاش میدید. «تو... منو می‌شناسی؟» گرگ عقب نرفت. فقط سرش رو کمی کج کرد. همون‌جا، وسط مه و سکوت، یه چیزی بینشون شروع شد . و اون لحظه، جونگکوک هنوز نمیدونست با دنبال‌کردن اون چشم‌ها، وارد دنیایی شد که دیگه راه برگشتی نداشت. NAME: luna forest CAPLE:VKOOK GANER:omegavers.ampreg.smut.drama.comedy
+10 more
Pinky by adyasii
adyasii
  • WpView
    Reads 554
  • WpVote
    Votes 99
  • WpPart
    Parts 16
Couple: VKook Genre : Full Smut, Comedy, Fluff Writer : Adya , Ghzal Up: دوشنبه‌ها شرخری کار ساده‌ای نبود؛ ولی تهیونگ ازش لذت می‌برد. به‌خصوص وقتی که بی‌دردسر پول مشتری‌هاش رو زنده می‌کرد؛ اما همه‌چیز وقتی سخت شد که به‌جای یک آدم عادی، یک موجود صورتی وحشی جلوش پرید و گازش گرفت‌.
captured "ĸooĸv" by SarahMp8
SarahMp8
  • WpView
    Reads 29,592
  • WpVote
    Votes 3,831
  • WpPart
    Parts 32
یک انتخاب کافی بود تا همه‌چیز تغییر کنه. کیم تهیونگ، پسری معمولی با دنیایی آروم تو اتلیه کوچیکش، ناخواسته به بازی خطرناکی کشیده شد که هیچ نقشی تو آغازش نداشت. عشق برادرش به دختری از خانواده‌ای ثروتمند، آتشی رو روشن کرد که در نهایت زندگیِ همه رو سوزوند. وقتی جئون سوآه از دست رفت، برادرش جونگکوک تنها یک هدف داشت: انتقام. و برای انتقام، بی‌گناه‌ترین فرد از خانواده قاتل رو انتخاب کرد... تهیونگ. میون قاب‌های شکسته‌ی عکاسی و زنجیرهای اسارت و انتقام، جایی بود که نفرت و عشق خطرناک‌ترین بازی خودش روآغاز کرد. با درد و شکنجه ... با عشق و اشک وخون.... روز های آپ: پنج‌شنبه NAME: CAPTURED(اسارت درقاب) COUPLE: KOOKV(کوکوی) GENER: Derama/Romance/Smut/BDSM/Angst/Revenge/ هشدار : این فیک داری صحنه های خشونت،تحقیر وانگست میباشد .باتوجه‌به روحیاتتون انتخاب کنید!
Adomania (Vkook) by Vkookphoria-9597
Vkookphoria-9597
  • WpView
    Reads 3,449
  • WpVote
    Votes 439
  • WpPart
    Parts 7
توی سال ۲۰۱۳، جونگ‌کوک پسر شونزده ساله‌ای که به تازگی همراه با شش نفر دیگه به عنوان بند بی‌تی‌اس دبیو کرده. چی می‌شه اگه یه بار درست بعد از دعوا کردن با تهیونگ هیونگش، کسی که مدام سربه‌سرش می‌ذاشت و باهاش شوخی می‌کرد ولی در عین حال همیشه مراقبش بود، طی اتفاقی به آینده و سال ۲۰۲۲ بره و ببینه هیونگش، دوست پسرش شده؟ روزهای آپ: جمعه‌ها Name: #Adomania Couple: Taekook, Vkook Gener: RealLife*, Science fiction, Comedy, Romance, Fluff Moment's Channel: @AdomaniaVkook
"scenario" by asaltito
asaltito
  • WpView
    Reads 40,417
  • WpVote
    Votes 4,078
  • WpPart
    Parts 43
هر هفته منتظره سناریو، وانشات و فیک‌چتای رندوممون باشید دونه برفا🥱💗
𝐃𝐄𝐀𝐑 𝐌𝐘.  by xoxopomeon
xoxopomeon
  • WpView
    Reads 2,300
  • WpVote
    Votes 443
  • WpPart
    Parts 22
جونگکوک نمیخواست هیچکس به عزیزشده‌ش نزدیک بشه. چون میدونست هرکی به سمت اون میاد، فقط و فقط برای سوء استفاده و آسیب زدن بهش میاد. عزیزکرده‌ای که خودش هم از وجود اون دیوونه‌ی خونخوار،خبر نداشت. فقط میدونست و حس میکرد. کسی.چیزی‌.همیشه باهاشه. و این بهش احساس امنیت میداد. °❀.ೃ࿔*𖡼.𖤣𖥧𖡼.𖤣𖥧❀࿐ جونگکوک روی لب‌های لرزون پسر زمزمه کرد. «نگران نباش... دیگه هیچ‌وقت قرار نیست، حتی فکرت هم به سمتش بره...» تهیونگ تنها نگاه‌ش رو دور اتاق چرخوند. خون،، بدن اون مرد،، امنیت؟امنیت. با چشم‌های پر لب زد. «ببخشید؟آجوشی؟... میشه بغلم کنید؟...» 𝐂𝐨𝐮𝐩𝐥𝐞: 𝐤𝐨𝐨𝐤𝐯 𝐆𝐞𝐧𝐫𝐞:𝐇𝐨𝐫𝐫𝐨𝐫, 𝐀𝐜𝐭𝐢𝐨𝐧, 𝐌𝐚𝐟𝐢𝐚, 𝐂𝐮𝐭𝐞 50%, 𝐀𝐧𝐠𝐬𝐭 10%, 𝐑𝐨𝐦𝐚𝐧𝐜𝐞 100% 🍀🌸🌷✨️
The Color of bloody lilies  by ImLeon
ImLeon
  • WpView
    Reads 5,650
  • WpVote
    Votes 866
  • WpPart
    Parts 9
"یه آرزو کن، لی‌لی من!" "حالم خوب بشه. با همدیگه زیر بارون برقصیم، بچرخیم و به همه‌ی غم‌هامون بخندیم مارشال... حالا تو یه آرزو کن." "آرزو می‌کنم، حالت خوب بشه..." *** "این کارها یعنی چه؟ چرا موهات رو رنگ کردی، جونگکوک؟" "خـ... خواستم یه... یه چیز جـ... جدید رو امتحان کنم." "مگه بهت نگفتم از این کارها خوشم نمیاد؟ نکنه به کارهای زنونه علاقه‌ی زیادی داری؟" "دیگه... هیچی توی قیافه‌ام رو دوست... نداره!" The color of Bloody Lilies ɢᴇɴʀᴇ : Romance , Angst , Criminal , Smut , Political ᴄᴏᴜᴘʟᴇ : Vkook ᴜᴘ ᴛɪᴍᴇ : Tuesday ᴡʀɪᴛᴇʀ : Léon
The BookSeller [KookV] by Hastan_H
Hastan_H
  • WpView
    Reads 15,755
  • WpVote
    Votes 2,439
  • WpPart
    Parts 12
[کتاب‌فروش] ____ - خب پس من چه غلطی کنم؟ من قرار نیست این کتابه رو به این سلیطه خانوم ببازم! - چه می‌دونم خب! می‌خوای برو به کتاب‌فروشه بگو حاضرم بهت بِدَم فقط این کتابه رو بده به من. جیمین با لحن آغشته به خنده‌ش گفت و به شوخی خودش خندید. اما اگر می‌دونست که تهیونگ قراره اون رو جدی بگیره و دست به عملی کردنش بزنه، هیچ‌وقت اون رو به زبون هم نمی‌آورد. -می‌دونی چیه جیم... همین‌کار رو می‌کنم! ____ کاپل: کوکوی ژانر: رمنس، فلاف، برشی از زندگی شروع: ۱۴۰۳/۴/۱۸ پایان: ۱۴۰۳/۷/۲