Kim_tete95love
- Reads 1,225
- Votes 106
- Parts 59
ژانر: رومنس، اجتماعی، غمگین،اسمات
خلاصه داستان:
این، داستان دختریه که از همون روز تولد، تقدیر بهش پشت کرد...
نری - دختری که نه پدری داشت، نه مادری... فقط یه غسال خسته، توی روستایی که همه نگاهها تحقیرش میکرد.
شغلش شستن مردهها بود... و زندگیاش، مثل کفنهایی که تا میکرد، سفید نبود... سیاه بود... پر از زخم و حقارت.
اما تقدیر هنوزم باهاش کار داشت...
وقتی به اجبار، برای پیدا کردن کار، پا به شهر گذاشت، فکر نمیکرد شکار دنیایی بشه که خیلیا ازش فرار میکنن...
دنیایی که رئیس بیرحمش، مردی بود با دو چهره...
یکی، خان بزرگ روستا...
و اون یکی، رئیس مافیایی که همه از شنیدن اسمش میترسیدن...
نری، اسیر دنیایی شد که هیچکس نه به گذشتهش کار داشت، نه به اشکهاش...
جایی که باید یاد میگرفت قوی باشه... یا بشکنه...