imCalic_o
- Reads 1,933
- Votes 292
- Parts 2
"با گذشت پنج سال از زندگیشون در نروژ، دلتنگی باز هم سراسر وجودش رو در بر میگرفت!
کم حرفی نبود، برای باهم بودن و داشتن خانواده سه نفرشون باید قید خیلی چیز هارو میزدن!
خانوادش، کشورش، دوستاش...
ولی به هیچ وجه احساس پشیمونی نمیکرد؛ حضور جونگکوک برای جبران همه ی این دلتنگی ها کافی بود.
با وجود سرمایه ی کمی که با خودشون به اون کشور اورده بودن سخت تلاش کردن تا بتونن صاحب یک ساختمون دو طبقه تو اوسلو بشن، طبقه اول کافه و طبقه بالا یه خونه نقلی برای سه تاییشون بود.
فضای دنج کافشون رو دوست داشت...
عاشق عصرهایی بود که برای جونگکوک و سوکجونگ، پسر کوچیکشون کیک میپخت و همسر و فرزندش تمام مدت به کارهاش خیره میشدن و اخر سر بخاطر خوشمزگی همیشگی کیک هاش تحسینش میکردند!
لبخند شیرین فرزندشون و خنده های جونگکوک تنها دلیل خوشحالی جین بود!"
...
کاپل: کوکجین
ژانر: رمنس، فلاف، اسمات، قسمتی از زندگی
Writers: Jina, Vill
- پایان یافته -