LisaMirzakhani's Reading List
16 stories
Blood Oath by vkook_scylla
vkook_scylla
  • WpView
    Reads 1,806
  • WpVote
    Votes 317
  • WpPart
    Parts 9
. . . . توی خیابون های تاریک ایتالیا،فقط یک نام کافیه که همه رو به سکوت دعوت کنه و لرزه به تن شون بندازه؛ سیلور دِوِول‌ رئیس مافیا ی ایتالیا،قدرت و نفوذی که داشت زبون زد همه بود. جوری نفوذ و قدرت داشت که حتی پلیس هام جرعت نزدیک شدن بهش رو نداشتن! ولی همه چی بعد از شب خونین ونیز تغیر پیدا میکنه! بلاخره یه نفر پیدا میشه که رو در روی اون سیلور دِوِول‌ وایسته! یک پزشک قانونی؛که ترس از هیچ چیزی نداره و قسم خورده توی کارش موفق باشه!....حقیقت رو در هیچ گوری دفن نمیکنه. راه شون بهم میرسه ولی مشخص نیست چه چیزی انتظار شون رو میکشه سر انجام این راه یا نجات میشه یا نابودی! کاپل: هیونلیکس (Secret) ژانر:مافیایی،دارک رمانس،راز آلود،هیجانی،اسمات. روز های آپ مشخص نیست ولی تلاشم رو میکنم یک روز در هفته آپ داشته باشیم.
My eyes are on You by hwangjasmin87
hwangjasmin87
  • WpView
    Reads 45,050
  • WpVote
    Votes 4,848
  • WpPart
    Parts 53
فیلیکس پسری ریزه میزه با کک و مک های قهوه ای روی صورتش که تازه از استرالیا انتقال گرفته به کره و توی دانشگاه جدیدش بهش قلدری میشه هیونجین پسر سرد دانشگاه که هیچکس نمیدونه چی تو ذهنش میگذره و توی هیچ دعوایی شرکت نمیکنه هیونجین قراره در برابر قلدری های فیلیکس ساکت بمونه ؟
Innocence in a Gray City by REYY1389
REYY1389
  • WpView
    Reads 5,203
  • WpVote
    Votes 755
  • WpPart
    Parts 16
وقتی وارث بی‌رحم مافیا، عاشق چشم‌های غمگین پسری میشه که حتی اسمشو نمی‌دونه...کی فکرشو می‌کرد روزی هوانگ هیونجین عاشق پسری بشه و حتی ندونه اسم اون پسر چیه؟ عشقی که می‌تونه سرنوشت هر دوشونو عوض کنه. اما مگه میشه قلبی که توی تاریکی بزرگ شده، بتونه نجات‌دهنده یه فرشته باشه؟
𝗕𝗹𝗼𝗼𝗱 𝗮𝗻𝗱 𝗯𝗲𝘁𝗿𝗮𝘆𝗮𝗹 by farnia_780
farnia_780
  • WpView
    Reads 1,618
  • WpVote
    Votes 78
  • WpPart
    Parts 10
"از خون متنفرم، اما تو خون رو جلوی چشم من آوردی..." "از خیانت متنفرم، اما تو به من خیانت کردی..." "از دروغ متنفرم، اما تو به من دروغ گفتی..." ولی با این حال من هنوز دوستت دارم،روانشناسِ دیوونه.‌‌..چرا؟!
𝒃𝒍𝒐𝒐𝒅𝒚 𝒆𝒎𝒑𝒊𝒓𝒆  by rosali_na
rosali_na
  • WpView
    Reads 9,225
  • WpVote
    Votes 953
  • WpPart
    Parts 41
زمانی بود که خوناشام هارو فقط داخل کتاب های تخیلی و افسانه ای میشد جست و جو کرد و اما کی باورش میشد روزی تمام مردم تحت سلطه ی خوناشام ها قرار بگیرن؟ خوناشام هایی که بعد از نابودی زمین و انقراض بسیاری از انسان ها و موجودات، به فکر تشکیل یک امپراتوری افتادند و حالا...در جهانی که انسان ها درون دیوار های عظیم امپراتوری زندانی، و خوناشام ها پادشاهی میکنند چه اتفاقاتی رخ خواهد داد؟...قرن ها از نابودی زمین گذشته و دختری که نفرت خودش از خوناشام هارو همه جا با خود حمل میکنه، در نهایت مجبور به انتخاب میشه...عشق یا نفرت؟!! کدوم یک پیروز این جنگ ویرانگر خواهد بود؟ آیا اسرار پنهان این بازی به انتخاب نهایی کمکی خواهد کرد؟ و در آخر چه کسی از پایان این داستان آگاه خواهد بود؟ ︶꒷꒦︶ ꒦꒷꒷꒦ ︶꒷꒦꒷︶ نام فیکشن: امپراتوری خونین ژانر:خوناشامی، مدرسه ای، ارباب برده ای، عاشقانه، لیتل اسمات، فانتزی، تخیلی کاپل اصلی: تهنی کاپل های فرعی: جینسو، رزمین، سکرت ︶꒷꒦︶ ꒦꒷꒷꒦
ɢʀᴇʏ ᴄᴇʟʟs  by rosali_na
rosali_na
  • WpView
    Reads 5,640
  • WpVote
    Votes 400
  • WpPart
    Parts 24
نام فن فیک: سلول های خاکستری ژانر:معمایی، عاشقانه، لیتل اسمات، انگست، مافیایی، جنایی قسمتی از فیک : شعله های آتش زبانه میکشید و همه چیز جلوی چشمانم میسوخت،قطرات اشک درحالی که روی گونه هام سر میخوردند رد سوزشی به جا میذاشتند،شعله ها انقدر نزدیک بود که انگار از داخل مردمک های چشمم گداخته میشد،همه ی چیز هایی که میشناختم جلوی چشمانم درحال خاکستر شدن بود،یک آن ،یک لحظه گرما از بین رفت و سرمای شدیدی حجوم آورد،لباس هام خیس و بدنم میلرزید،بارون میبارید و باد سردی میوزید، سرم رو بالا اوردم و دستی رو دیدم که به سمتم دراز شده،به آرومی دستم رو سمتش دراز کردم و گرفتمش،گرم بود. یکبار دیگه سرما از بین رفت و گرما حجوم آورد، ساختمون و درختان اطرافم درحال سوختن بودن،فکر کردم دوباره خونمونه، اما اینجا برای من اشنا نیست... _جونگکوک..کوک... با شوک سرمو برگردوندمو دیدمش که روبه‌روم وایستاده،با لبخند و چشمای اشکی بهم خیره شده بود،دستشو بالا آورد نوازش وار روی گونم گذاشتم،فاصله ی بدنامون رو کم کرد و سرشو جلو آورد: آفرین...بلاخره تمومش کردی...تو موفق شدی... لبخندی زدم و با دستم تار مویش رو که باد روی صورتش انداخته بود کنار زدم: اوهوم نونا...تموم شد... بلاخره نابودش کردم... بلاخره کشتمش... خندید و قطره ی اشکی از گوشه ی چشمش چک
Again... by _-saba-_
_-saba-_
  • WpView
    Reads 10,417
  • WpVote
    Votes 961
  • WpPart
    Parts 18
کار احمقانه ای بود که وسط ترم بیام دانشگاه...
𝑩𝒍𝒂𝒄𝒌 𝑾𝒊𝒅𝒐𝒘(Completed)  by Mika_skzz
Mika_skzz
  • WpView
    Reads 37,280
  • WpVote
    Votes 3,725
  • WpPart
    Parts 38
"هرکسی که جلوی راهم باشه رو از بین میبرم. وقتشه که انسان ها تعامل بین ما و خودشونو بپذیرن".... ❥︎𝒄𝒐𝒖𝒑𝒍𝒆: 𝑯𝒚𝒖𝒏𝒍𝒊𝒙 , 𝑴𝒊𝒏𝒔𝒖𝒏𝒈 , 𝑪𝒉𝒂𝒏𝒎𝒊𝒏 ,𝑪𝒉𝒂𝒏𝒈𝒊𝒏 ❥︎𝑮𝒆𝒏𝒓𝒆:𝑹𝒐𝒎𝒂𝒏𝒄𝒆 , 𝑪𝒓𝒊𝒎𝒊𝒏𝒂𝒍 , 𝑴𝒚𝒔𝒕𝒆𝒓𝒚, 𝑭𝒂𝒏𝒕𝒂𝒔𝒚, 𝑭𝒖𝒍𝒍 𝒔𝒎𝒖𝒕
𝐅𝐎𝐑𝐂𝐄𝐃 𝐓𝐎 𝐋𝐎𝐕𝐄 by btsbpjlrj4
btsbpjlrj4
  • WpView
    Reads 47,936
  • WpVote
    Votes 4,086
  • WpPart
    Parts 30
[اتمام یافته] جنی دختری که به خاطر شرکت پدرش مجبور میشه با کیم تهیونگی که سه سال اخر مدرسه شو زهرمارش کرده بود ازدواج کنه تهیونگ که سالهاست عاشقه جنیه سعی میکنه دلشو بدست بیاره ولی زندگی اونطور که اونا میخوان پیش نمیره.... Couple:taennie Sub couple:liskook Genre:dram_ duress mach
Fudoshin ( Hyunlix , seungin ) by tiny8m1t
tiny8m1t
  • WpView
    Reads 146,520
  • WpVote
    Votes 14,459
  • WpPart
    Parts 54
داستانی از هیونجین ، نقاشی که بعد از عمل پیوند قلب مادرش به لی فلیکس، نویسنده دورگه ای که درسشو ول کرده بود زندگی براش روی دیگه ای از خودشو نشون میده و چی میشه اگه این‌ بین اتفاقاتی بیوفته که همه چی رو تغییر بده؟! « - بهم گفتی فودوشین، این یعنی چی؟! هیونجین به چهره خنثی پسر کناریش زل زد، زیادی زیبا بود: - اول بهم بگو الان چه احساسی داری؟! - منظورت چیه؟! انگشت های کشیدشو بین انگشت های کوچیک فلیکس قفل کردو گفت: - منظوری ندارم فقط احساستو بهم بگو فلیکس به دست های قفل شدشون زل زد و بعد از مکثی ادامه داد: - خوشحالم اما کمی هم میترسم لبخند لبای هیونجین از چشمای فلیکس دور نموند: - فودوشین یعنی همین! نگاه کنجکاو فلیکسو که دید ادامه داد: - من نمیتونستم از چشمات بخونم چه حسی داری چون نشونش نمیدی اما خوشحالی و داری اینو پنهان میکنی، مامانم بهم گفته بود فودوشین به کسایی میگن که علی رغم احساساتی که تجربه میکنن اونو از بقیه پنهان میکنن؛و تو لی فلیکس...تو فودوشین منی!»