mellodymew
وانشات.
مطمئنا حتی توی بینقصترین مخلوقات طبیعت هم، یه نقص کوچیک پیدا میشه. شبیه به تابلویی بینظیر که یه لکه رنگ اضافه روی خودش داره، زندگی جونگین هم همین شکلی بود. همهچیز ایدهآل پیش میرفت تا اینکه شب تولدش، سروکلهی مرد غریبهای پیدا شد که خواستهی عجیبی داشت؛ ازدواج با پسرک دورگهی موطلایی.
"داشتن دیک مردی که به زور باهاش ازدواج کردی توی دهنت همینقدر خوبه آمور، باعث میشه گیج بزنی و کنترل اشکهات رو از دست بدی."
کاپل: سکای.
ژانر: رمنس، اسمات.