Select All
  • مردی به نام اوه
    2.1K 221 3

    اوه یک مرد ۵۹ ساله و عبوس است که از سر کار هم به علت داشتن سن زیاد اخراج شده است. به همین خاطر چندان با دنیای بیرون ارتباط برقرار نمی کند و اوقات تلخی دارد او به دنبال این است که زودتر این دنیا را ترک کند و زودتر پیش همسرش برود. او احساس می کند کاری برای انجام دادن ندارد، پس تصمیم می گیرد خودکشی کند. اما هر بار که تصم...

  • Upstairs
    114K 15.1K 50

    «طبقه‌ی بالا» من تنهای تنها بودم! یادم نبود چند وقته... سال‌ها... خاطرات کم‌کم پاک شدن. حتی اسمم رو به سختی به یاد می‌آرم. شب و روزها می‌گذرن. یادم نیست به چه گناهی این جا حبس شدم. هیچی یادم نیست... تنهایی، تنهایی، تنهایی... ...و بعد، یه روز در صدایی کرد و من به جای صورت روانپزشک، چهره‌ی یه دختر جوان رو توی چارچوب در...

    Completed  
  • آرزوهای رنگارنگ ( فارسی) *درحال ويرايش
    17.1K 1.5K 1

    بعضی وقتا خیلی خوش شانسیم. فکر می کنیم هرچیزی که تو دنیا می خوایم داریم... داشتن یه گروه موسیقی خیلی خوبه. آرزوی خیلی از آدماس... و من برای داشتنش خیلی خوش شانسم. اینکه با چهار تا از دوستات هر روز کای که تمام عشقت توش خلاصه شده انجام بدی چیزی نیست که راحت نادیده بگیریش اما همه چیز همیشه به اون حالتی که هست نمی مونه...