Select All
  • Upstairs
    114K 15.1K 50

    «طبقه‌ی بالا» من تنهای تنها بودم! یادم نبود چند وقته... سال‌ها... خاطرات کم‌کم پاک شدن. حتی اسمم رو به سختی به یاد می‌آرم. شب و روزها می‌گذرن. یادم نیست به چه گناهی این جا حبس شدم. هیچی یادم نیست... تنهایی، تنهایی، تنهایی... ...و بعد، یه روز در صدایی کرد و من به جای صورت روانپزشک، چهره‌ی یه دختر جوان رو توی چارچوب در...

    Completed  
  • Another Direction (Persian fanfiction)
    1.4K 182 1

    آینده دیگر... زندگی دیگر... جهت دیگر...

    Completed  
  • Funny Imagines (Persian Imagines)
    13.1K 1.2K 11

    ایمجین های کوتاه و خنده دار وان دایرکشن