[ C O M P L E T E D ] اون مثل یه گرگ، توی جنگل تاریک شکارشو دنبال میکرد. هرچقدر که ادگار در دنبال کردن زین مهارت داشت زین هم در فرار کردن ماهر بود. اونا همو خنثی میکردن نه ادگار میتونست زین رو بگیره.... نه زین میتونست تا ابد فرار کنه..... pErFeCt dIsAsTeR (ZaYn MaLiK) Copyright © 2016 Kiki_kogarashi Completed on Wedn...
An exclusive excerpt from the first and only official book from ZAYN, available worldwide November 1st. Global superstar ZAYN shares a photographic journey of his life since leaving One Direction. ZAYN opens up with this collection of thoughts, inspiration, and never-before-seen personal photographs. After five ye...
Hey my angels!! This is our Zayn Imagines Book! We do take requests for both personal imagines and plot requests/ideas so feel free for message us or just write on your wall :) We have six other imagine books dedicated to One Direction, the names and links follow: Niall Imagines Part 1 (145 parts, completed) - http...
♫ I never, she never, we never looked back. That wasn't what we were good at. ♫ The Ragstock Music Festival is a place for peace, love and harmony. When you don't cooperate with that standard of expectations, you'll regret it. That's what Linley Jaxon and Zayn Malik - two feuding festival attendees - found out the...
Cora Fallon starts her first year of high school, optimistic about the new experience - new friends, new classes, and, of course, new boys. Cora has always had a pretty simple life without much drama, but her world is flipped upside down when she meets the incredibly gorgeous Zayn Malik in her art class. Cora, eager t...
تنهام نذار... تنهام نذار... تنهام نذار که از تنهایی خوابیدن خسته شدم.
بعضی وقتا باید بگذری..... از همه چیز..... از همه کس..... از هرکی که دوسش داری.... و باید فراموششون کنی...... فقط بخاطر یه فرشته ی سیاه.......
سلام.. نمیدونم چیشد دستم خورد داستان پاک شد.. دوباره گذاشتمش.. خخخخ.. راستی این داستان درباره ی زینه.. امیوارم لذت ببرید... بووووووووس
دنیای پیچیده ی من...آروم باش روزی میرسه که اون میاد و میمونه و اون روز، روزیه که میتونم بگم اون مال منه، فقط مال من.
نمیتونستم ادامه بدم. همه رفته بودن. رفتم جلوی قبرش. به اسمش و عکسش که داشت میخندید نگاه کردم. صداش تو مغزم تکرار میشد. «میدونی چیه؟ میخوام عشقمو بهتر از کلمات بهت نشون بدم.» بهش گفتم. دستمو کردم تو جیبم. درش آوردم و گذاشتمش رو سرم. چشمامو بستم. «بهتر از کلمات..» زمزمه کردم و ماشه رو کشیدم.
سلام من ديانا هستم;-)خب اين دوم فن فيکيه که مينويسم و فن فيک قبليمDark Loveهست و درباره اين داستان يه ذره توضيح بدم...درباره زايله(نايل و زين)البته مثه فن فيکاي ديگه چيزاي18+نداره و فقط درباره علاقه شديد نايل و زين به همديگه هست....ديگه چيزي نميگم و اينکه اميدوارم خوشتون بياد...لايک و کامنتم يادتون نره^_^
