astrolini's Reading List
4 dzieła
Fatal Attraction | Jenlisa version  autorstwa persianblinks
Fatal Attraction | Jenlisa version
persianblinks
  • Odsłon 9,967
  • Głosy 1,056
  • Części 13
جنى كيم فكر ميكرد هرچيزى كه از زندگى ميخواست رو داره؛ شهرت، دوستاى عالى، و يه دوست پسره دوست داشتنى كه واسه قيافش ميشه غش رفت. ولى چى ميشه اگه از يه كلاب گروگان گرفته بشه و بيدار بشه و يه دختر فوق العاده خوش قيافه كه اسمش ليساست رو ببينه، دخترى كه نه تنها باعث ميشه چيزايى رو حس كنه كه تاحالا هيچوقت حس نكرده، بلكه ادعا ميكنه يه خوناشامه؟ وقتى به دنياى بيرحمه تاريك از گذشته ها و رازهاى دردناك كشيده ميشه، آيا ميتونه ازش نجات پيدا كنه؟ [Persian Translation] Translated By @envain All Right goes to the original author.
Our Secret | Jenlisa autorstwa persianblinks
Our Secret | Jenlisa
persianblinks
  • Odsłon 22,564
  • Głosy 2,250
  • Części 18
جنى كيم ظاهرا همه چى داشت. اون زيبا بود، با يه دوست پسر خوش قيافه. و همچنين معروفترين دختر مدرسه. ولى با يه رفتار سرد و بدقلق، كه هرچى كه اراده ميكرد رو ميتونست بدست بياره. هيچكس تو مدرسه جرات برخورد باهاش رو نداره، چون با روش هاى بيرحمانه ش راحت ميتونست زندگيشو نابود كنه. ليسا منوبان هميشه دربرابر رفتارهاى جنى مقاومت ميكرد. برخلاف تلاش هاى جنى براى زمين زدنش اون واقعا دربرابرش صبورى ميكرد. جنى با تموم وجودش از علاقه ى شديد ليسا به اطرافيانش متنفر بود، و حتى خودش هم نميدونست چرا. ليسا مهربون و خوش برخورد بود. بدون هيچ تلاشى تو يه چشم بهم زدن تونسته بود مقام دوم معروفترين دختر مدرسه رو بدست بياره، اونم نه تنها بخاطر زيباييه نفسگيرش بلكه بخاطر كاريزماى فوق العاده و روح لطيفش. ليسا از دست جنى عصبانى نميشد، بلكه بيشتر درمورد دليل رفتاراى جنى و نفرتش كنجكاو بود. آيا چيز بيشترى پشت اين نفرت جنى وجود داره؟ چه اتفاقى ميفته وقتى جنى صبر ليسا رو لبريز ميكنه؟ [Persian Translation]
If I Fall (GirlXGirl) autorstwa LBrooks23
If I Fall (GirlXGirl)
LBrooks23
  • Odsłon 11,911,312
  • Głosy 350,219
  • Części 43
***GirlXGirl Romance*** Living in New York you learn to keep up with the quick pace of the city, myself included. I was never the one to stop and smell the roses, but that was until I met her on that dull September afternoon. Her eyes were light and dark at the same time, as if a devil and an angel lived inside of her. Time itself had stopped, and since that day everything had changed, ever since I had crossed paths with Drew Wilder.