قصة حب
Completed
كريستي من بين شهقاتها:'ا ا انا ليس لي ذنب ارجوك دعني اذهب زين من بين اسنانه وغضبه:"اصمتي قلت لك لن اررحمك اصبحت حياة كريستي جحيما بسبب غلطة اخاها الذي لا تغفر تبو تعرعرفو الباقي تابعوني-_^
خلاصه ی داستان: . من دوسش داشتم و دوسش دارم. اون از نظر من بی نقصه ولی خیلیا اینجوری فکر نمیکنن. اون فرشته ی منه! فرشته ی پاکی که منو از کابوسام دور میکنه... اون ماله منه. ماله خودمه. اگه اونو از دست بدم... نمیتونم دیگه زندگی کنم.... یعنی یه روزی میرسه اون از پیشم بره؟؟؟ نه حتی نمیتونم بهش فکر کنم...