Pa-ri-ya
- Reads 1,788
- Votes 235
- Parts 17
نگاه ترلان به صورت هلیا ماند...خیره به تک تک اجزای صورتش...قطرات عرق روی سر صورتش نشستند(باورش نمیشد که خودش رو لو داده باشه)...بدنش گر گرفت...چشم هایش پرشدند...خالی شدند...خطی خیس روی گونه اش راه باز کرد...آخر خط قطره شدوافتاد
.
.
.
این کتاب در حال چاپ میباشد لطفا کپی نکنیند
.
.
cover by S_A_M_A
.
.
ممنونم که این داستانو می خونید و رای و نظر میدید