my favorites
9 stories
Perfect Disaster (Z.M) by kiki_kogarashi
kiki_kogarashi
  • WpView
    Reads 24,963
  • WpVote
    Votes 3,018
  • WpPart
    Parts 30
[ C O M P L E T E D ] اون مثل یه گرگ، توی جنگل تاریک شکارشو دنبال میکرد. هرچقدر که ادگار در دنبال کردن زین مهارت داشت زین هم در فرار کردن ماهر بود. اونا همو خنثی میکردن نه ادگار میتونست زین رو بگیره.... نه زین میتونست تا ابد فرار کنه..... pErFeCt dIsAsTeR (ZaYn MaLiK) Copyright © 2016 Kiki_kogarashi Completed on Wednesday, November 23 Best Record : #15 In Persian Fanfics #1 in Happiness
The Empire of Nought by atalebymystery
atalebymystery
  • WpView
    Reads 33,932
  • WpVote
    Votes 5,806
  • WpPart
    Parts 55
«امپراتوریِ هیچ» -«تو فکر کردی کی هستی بدبخت؟ یه قهرمان؟ قهرمان‌ها یا پا به توپ دارن، یا دست به میکروفون یا چشم به دوربین! قهرمان‌هایی از جنس تو هیچی نیستن! تو تبدیل می‌شی به نیم خط توی کتاب تاریخ دبستان!» -«برام مهم نیست کسی اسمم رو به خاطر نیاره. همین که بدونم یه قطره از یه دریا بودم نه یه مرداب، برام بسه...» A Harry Styles Fanfiction
هفت خان هری؟ by scarbarry
scarbarry
  • WpView
    Reads 887
  • WpVote
    Votes 86
  • WpPart
    Parts 2
سلوووووووووووووومم این یه داستان خیلی مفصلی داره ما تو مدرسه قرار بود انشا بنویسیم درمورد بازنویسی ضرب المثل بار کج به منزل نمی رسه از اونجایی که تمام زندگی من هریه و تو کل انشا هام بالاخره یه هری پیدا می شه من داستان هفت خان هری رو نوشتم و انشا 15 گرفتم -_- این داستان طنزه و هفت خان رستم به هفت خان هری تغییر داده شده امیدوارم خوشتون بیاد :)
Hidden( translated to persian ) by deliiiled
deliiiled
  • WpView
    Reads 406,392
  • WpVote
    Votes 37,516
  • WpPart
    Parts 96
He was like a moon part of him was always hidden. اون شبیه ماه بود قسمتی از اون همیشه مخفی بود.
freak(narry)(persian) by niallssm
niallssm
  • WpView
    Reads 29,310
  • WpVote
    Votes 4,193
  • WpPart
    Parts 23
"اون کیه؟" "نایل ،یا یه همچین چیزی،اون عجیب غریبه" "عجیب؟" "اره ،اون حرف نمیزنه"
Freedom of Sin by atalebymystery
atalebymystery
  • WpView
    Reads 72,616
  • WpVote
    Votes 11,499
  • WpPart
    Parts 51
«آزادی گناه» من یک انسان آزادم! من اجازه دارم تمام قوانین انسانیت رو درهم بشکنم... از مخالفانم بهره‌کشی کنم... هر کس سر راهم بایسته رو بکشم... اعتقاداتی که از نظر خودم غلطه رو نابود کنم... چون من یک انسان آزادم! A Harry Styles Fanfiction
Upstairs by atalebymystery
atalebymystery
  • WpView
    Reads 114,788
  • WpVote
    Votes 15,132
  • WpPart
    Parts 50
«طبقه‌ی بالا» من تنهای تنها بودم! یادم نبود چند وقته... سال‌ها... خاطرات کم‌کم پاک شدن. حتی اسمم رو به سختی به یاد می‌آرم. شب و روزها می‌گذرن. یادم نیست به چه گناهی این جا حبس شدم. هیچی یادم نیست... تنهایی، تنهایی، تنهایی... ...و بعد، یه روز در صدایی کرد و من به جای صورت روانپزشک، چهره‌ی یه دختر جوان رو توی چارچوب در دیدم! ...که وحشت‌زده به من خیره شده!!! A Niall Horan Fanfiction
Stupids by atalebymystery
atalebymystery
  • WpView
    Reads 117,534
  • WpVote
    Votes 16,760
  • WpPart
    Parts 49
«احمق‌ها» من معمار نیستم ولی می‌دونم پیش از این که قصر بسازی باید آلونکت رو خراب کنی. نمی‌تونی روی همون زمینی که آلونک داری قصر رو هم بخوای. قبل از این که برجت ده‌ها متر بالا بره... اول باید چند ده متری رو پِی بکنی و پایین بری. من معمار نیستم ولی زیاد تو حرفه‌ی این و اون سرک می‌کشم : ) A Zayn Malik Fanfiction