Favorite books❤
45 stories
Freedom of Sin by atalebymystery
atalebymystery
  • WpView
    Reads 72,530
  • WpVote
    Votes 11,499
  • WpPart
    Parts 51
«آزادی گناه» من یک انسان آزادم! من اجازه دارم تمام قوانین انسانیت رو درهم بشکنم... از مخالفانم بهره‌کشی کنم... هر کس سر راهم بایسته رو بکشم... اعتقاداتی که از نظر خودم غلطه رو نابود کنم... چون من یک انسان آزادم! A Harry Styles Fanfiction
guilty pleasure [Liam Payne] by sheida_stories
sheida_stories
  • WpView
    Reads 14,246
  • WpVote
    Votes 1,538
  • WpPart
    Parts 62
وقتی عاشق کسی هستی که داره تو رو به قتل می‌رسونه،برات انتخابی باقی نمونده. چطور میتونی فرار کنی؟ چطور میتونی بجنگی؟ وقتی که تمام این کارها بیشتر به اون صدمه میزنه... وقتی زندگیت تمام چیزی هست که میتونی به اونی که دوسش داری بدی،چطور نمیتونی تقدیمش کنی؟ اگه اون کسی هست که خالصانه دوستش داری...
Angel Of The Darkness by sarehkz
sarehkz
  • WpView
    Reads 130,915
  • WpVote
    Votes 10,016
  • WpPart
    Parts 130
زندگی بوسیله تضادهاست که مفهوم پیدا میکند. تاریکی و روشنی...عشق و نفرت...سیاهی و سفیدي...شب و روز...شیطان وفرشته!! و چه به آشوب کشیده میشود زمانی که دو جهان با یکدیگر آمیخته شوند وتضادها در مقابل یکدیگر قرار بگیرند. من فراتر از قوانین قدم گذاشتم و طعم میوه ممنوعه را چشیدم. و چنان با شراب عشقش مست شدم که از یاد بردم زیر پا گذاشتنممنوعه ها چه عذابی را دامن گیرم خواهد کرد. زمانیکه خودت را در دستان موجودي ز تاریکی بسپاري مسلما آخر این مسیر هم چیزي جز تاریکی نخواهد بود. ولی من نترسیدم..حاظرم هر چقدر که به طول می انجامد در سیاهی دست وپا زنم چرا که این قیمت بوسیدن دوباره لب هاي آتشینشاست. .
She'd lost her wings~(H.S) by itscalledfaa
itscalledfaa
  • WpView
    Reads 71,114
  • WpVote
    Votes 7,335
  • WpPart
    Parts 60
هری:"نمیتونم ازش دل بکنم." _:"پس اینکارو نکن."
That Kid || Persian by Howrathesmileberry
Howrathesmileberry
  • WpView
    Reads 4,071
  • WpVote
    Votes 516
  • WpPart
    Parts 12
"من دیگه نمی تونم ادامه بدم...اون منو نمی خواد!"با درموندگی گفت،خسته شده بود. ماه ها از زندگی اش رو توی این یتیم خونه بود تا دل اون بچه رو به دست بیاره اما اون بچه به هیچ وجه حاضر به ترک کردن نبود. "انقدر بزدل نباش!اگه نمی تونی ادامه بدی برو...اما باور کن رسیدن به کیتی ارزش تلاش بیشتر رو داره...اگه میخوای بری برو...ولی هرگز تقصیر رفتنتو گردن کیتی ننداز.هرگز!"نینا گفت. لیام به نینا نگاه کرد."خیلی مزخرفی!خیلی!"لیام داد زد و بلند شد و رفت. رفت تا به گل ها آب بده و جوراب های استیوی رو بشوره،برای لانا سیب بچینه و برای اندرو کتاب بخونه. نینا با فکر کردن به چهره ی لیام و کار هایی که داشت خندید و آروم زیرلبش زمزمه کرد. "حق با توئه لیام پین،من آدم مزخرفیم...خیلی مزخرف!" ______ ليام ميخواد كه عوض بشه، و كيتي تنها دليليه كه وجود داره. ليام كيتي رو ميخواد، با تمام وجودش، اون ميخواد كه كيتي دوستش داشته باشه و اين بهش اين فرصت رو ميده تا خودش هم خودش رو دوست داشته باشه.