Seleccionar todo
  • His Shoulders
    57 7 1

    شانه های تو همچو صخره های سخت و پر غرور موج گیسوان من در این نشیب سینه میکشد چو آبشار نور ◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇ ▪︎برگرفته از ماجرایی واقعی ▪︎داستان کوتاه تک قسمتی #۵۲ عشق #۴ روزمرگی #۵۷ داستان #۳ امید

  • Half-Blood
    117K 29.4K 162

    «دورگه» پایبند اقوام و اماکن نشو. انسان باش. بدون مرز! A Louis Tomlinson Fanfiction highest ranking: #4 in fanfiction

    Completa  
  • رازهای رازآلود راز
    11.2K 2.2K 14

    سفرهای کوچولو به همه جا با من می‌آی؟ . پ.ن: #راز_آواره Not a Fanfiction

  • Behind the scene
    10.5K 909 3

    ژانر : وان شات ، عاشقانه ، طنز ، درام، برشی از زندگی ، کمی ورزشی همه ی ما تنها اون چیزی رو می بینیم که روی صحنه اتفاق میفته. به ندرت پیش میاد کسی از پشت صحنه خبر داشته باشه. جئون جونگ کوک برای همه یه افسانه است ، در حالی که برای اون دختر... "وضعیت : تکمیل شده "

    Completa  
  • Play With Me
    65.3K 7.5K 37

    ژانر : عاشقانه ، طنز ، هیجانی ، معمایی "تموم این مدت فکر میکردم این منم که دارم بقیه رو بازی میدم، غافل از اینکه خودم داشتم این وسط بازی داده می شدم!" " این بازی رو من به خواست خودم شروع نکردم ! ولی مطمئنا به خواست خودم تمومش می کنم ! " به دنیای اتفاقات غیر قابل پیش بینی خوش اومدید ☘︎ "وضعیت : پایان یافته" چنل تلگرام...

    Completa  
  • The Empire of Nought
    33.6K 5.8K 55

    «امپراتوریِ هیچ» -«تو فکر کردی کی هستی بدبخت؟ یه قهرمان؟ قهرمان‌ها یا پا به توپ دارن، یا دست به میکروفون یا چشم به دوربین! قهرمان‌هایی از جنس تو هیچی نیستن! تو تبدیل می‌شی به نیم خط توی کتاب تاریخ دبستان!» -«برام مهم نیست کسی اسمم رو به خاطر نیاره. همین که بدونم یه قطره از یه دریا بودم نه یه مرداب، برام بسه...» A Harr...

    Completa  
  • Upstairs
    114K 15.1K 50

    «طبقه‌ی بالا» من تنهای تنها بودم! یادم نبود چند وقته... سال‌ها... خاطرات کم‌کم پاک شدن. حتی اسمم رو به سختی به یاد می‌آرم. شب و روزها می‌گذرن. یادم نیست به چه گناهی این جا حبس شدم. هیچی یادم نیست... تنهایی، تنهایی، تنهایی... ...و بعد، یه روز در صدایی کرد و من به جای صورت روانپزشک، چهره‌ی یه دختر جوان رو توی چارچوب در...

    Completa  
  • Freedom of Sin
    71.9K 11.4K 51

    «آزادی گناه» من یک انسان آزادم! من اجازه دارم تمام قوانین انسانیت رو درهم بشکنم... از مخالفانم بهره‌کشی کنم... هر کس سر راهم بایسته رو بکشم... اعتقاداتی که از نظر خودم غلطه رو نابود کنم... چون من یک انسان آزادم! A Harry Styles Fanfiction

    Completa  
  • Stupids
    116K 16.6K 49

    «احمق‌ها» من معمار نیستم ولی می‌دونم پیش از این که قصر بسازی باید آلونکت رو خراب کنی. نمی‌تونی روی همون زمینی که آلونک داری قصر رو هم بخوای. قبل از این که برجت ده‌ها متر بالا بره... اول باید چند ده متری رو پِی بکنی و پایین بری. من معمار نیستم ولی زیاد تو حرفه‌ی این و اون سرک می‌کشم : ) A Zayn Malik Fanfiction

    Completa