Sundry...
18 stories
○DeMiurGe◎ by Don_Mute
Don_Mute
  • WpView
    Reads 74,688
  • WpVote
    Votes 15,501
  • WpPart
    Parts 58
+Larry & Ziam Futuristic Novel× من خلقت کردم, بهت جون دادم, تا واسه من باشی و به خواست من زندگی کنی... طوری که وقتی اراده کنم بمیری و وقتی بخوام زنده بشی! من خداتم هروبات, با من روی آتش دریا برقص, خون بریز و روش پایکوبی کن... واسه من زندگی کن! :فنفیک دارای محتواییست که شاید برای همه مناسب نباشد! +×+×+×+×+×+×+×+×+×+×++×+×+×+× #1_future #1_larrystylinson #1_harrybottom #1_ziammayne #1_science #3_gaylove
Notes From Everywhere by starmayne
starmayne
  • WpView
    Reads 1,817
  • WpVote
    Votes 383
  • WpPart
    Parts 23
متن هایی از خودم، دوستام یا جاهای مختلف که برام خیلی ارزش دارن... (Not the bests but sweet)
+3 more
It Was Cold by nooshin_gal_lover
nooshin_gal_lover
  • WpView
    Reads 167
  • WpVote
    Votes 8
  • WpPart
    Parts 1
Short Horror story. English...
《Unexpected Love~L.S/Z.M》 by bahar_payne2004
bahar_payne2004
  • WpView
    Reads 86,889
  • WpVote
    Votes 11,939
  • WpPart
    Parts 46
"کی وقت کردی بشی تموم زندگیِ من؟" . . . 💢بوک ادیت نشده! LARRY ZIAM NEW COUPLE?;D Completed✔ #cover by:@prnynm
+14 more
The Notebook by I_SHIP_OOPS_AND_HI
I_SHIP_OOPS_AND_HI
  • WpView
    Reads 12,661
  • WpVote
    Votes 1,964
  • WpPart
    Parts 42
باید بخونیدش تا بفهمید.
1D Chat ! by harold_iran
harold_iran
  • WpView
    Reads 151,452
  • WpVote
    Votes 27,607
  • WpPart
    Parts 74
Not a FanFiction.
Fanfiction Quotes by thedarkestheaven
thedarkestheaven
  • WpView
    Reads 134,246
  • WpVote
    Votes 14,128
  • WpPart
    Parts 66
[ جمله های تاثیرگذار فن فیکهای درست و حسابی. ] 🌟 #1 - quotes
از تولد تا مرگ by ManiMirjavadi
ManiMirjavadi
  • WpView
    Reads 344
  • WpVote
    Votes 41
  • WpPart
    Parts 1
همه جا تاریک است و چیزی نمی بینم. تنها سر و صدای نا مفهومی از بیرون این محفظه‌ی لعنتی که دورم پیچیده شده است به گوشم می رسد. اصلا این محفظه را دوست ندارم. تقلا می کنم می خواهم از آن بیرون بیایم. انگار دنیایی دیگر مرا می خواند. احساس می کنم چیزی پایم را گرفته. چیزی شبیه دست خودم. نور عجیبی به چشمانم می خورد. حال تنها روشنایی است. نمی توانم نفس بکشم. احساس مرگ می کنم.
Vagary (Short Stories) by kiki_kogarashi
kiki_kogarashi
  • WpView
    Reads 5,791
  • WpVote
    Votes 828
  • WpPart
    Parts 32
اتفاقات عادی و طبیعی که دور و بر ما میوفتن، تخیلات زودگذری که توی ذهنمون هست، می تونن یه داستان بشن. تا حالا به این فکر کردی که با نوشتن همین تخیلات زودگذر ذهنت که بهشون میگی "خزعبلات"، می تونی چه داستان های باحالی بنویسی؟ اگر میگی غیرممکنه، یه نگاهی به این کتاب بنداز :) Writer: Dark Angel Best Record : #2 In Short Stories.