sahel_ehsanni's Reading List
17 stories
Queen of my heart👑 by iicequeenn
iicequeenn
  • WpView
    Reads 506,784
  • WpVote
    Votes 36,391
  • WpPart
    Parts 103
گاهی برای ملکه بودن باید لشکر کشی کرد،باید جنگید،باید فتح کرد... و گاهی برای ملکه شدن کافیست؛قلب یک مرد را از آن خود کنی..آنوقت تو ملکه خواهی بود ملکه قلب او. گاهی تصاحب قلب یک مرد انقدر سخت است که حکم جنگ دارد وباید مرزها را برای فتحش در نوردید. دوشیزه مری اینبار باید بجنگه..بجنگه تا فتح کنه..شاید قلب یک مرد رو وشاید یک کشور رو و یا شاید هر دو.
تمام قلب من by iicequeenn
iicequeenn
  • WpView
    Reads 518,486
  • WpVote
    Votes 32,268
  • WpPart
    Parts 153
خاطره به کنار... حتی اسمم را هم فراموش کردی! همین روزهاست که یکی از عاشقانه هایم را برای کسی بفرستی و ‌بگویی : ببین این متن چقدر شبیه ما دوتاست...
Sepration (Niall Horan) by hasti8102
hasti8102
  • WpView
    Reads 20,504
  • WpVote
    Votes 1,972
  • WpPart
    Parts 42
نايل و اما واقعا عاشق هم بودن...... اونا باهم يه زوج بى نقص بودن و بااينكه كلى مشكل داشتن ولى هيچى سرراهشون نيومد ولى نايل مى ره .و اما رو تنها مى ذاره ....... مى ره دنبال ارزوهاش و باعث يه حدايى بزرگ بين خودش و اما مى شه......
The Reason [persian] by littlecupcakie
littlecupcakie
  • WpView
    Reads 295,089
  • WpVote
    Votes 24,229
  • WpPart
    Parts 97
|H.S fanfiction| "كى فكرشو مى كرد و عشقمون كارساز باشه؟"
Hidden( translated to persian ) by deliiiled
deliiiled
  • WpView
    Reads 406,284
  • WpVote
    Votes 37,515
  • WpPart
    Parts 96
He was like a moon part of him was always hidden. اون شبیه ماه بود قسمتی از اون همیشه مخفی بود.
کریستینا by iicequeenn
iicequeenn
  • WpView
    Reads 203,278
  • WpVote
    Votes 17,303
  • WpPart
    Parts 105
کریستینا(جلد دوم رمان: queen of my heart) چشم وا کردم و دیدم که خدایم "تو شدی" دفتر پر غزل خاطره هایم "تو شدی" درسرم نیست بجز حال و هوای تو و عشق شادم از اینکه همه حال و هوایم"تو شدی" گاهی عشق خیلی ساده در میزنه..خیلی ساده... فقط کافیه درو باز کنی.
☆ادلاید☆ by iicequeenn
iicequeenn
  • WpView
    Reads 332,107
  • WpVote
    Votes 20,724
  • WpPart
    Parts 123
"ادلاید"دختر خاکی ومهربونی که حتی معنی غرور رو نمیدونه زندگی براش چیزهایی رقم میزنه. زندگی ادلاید رو از عرشش زیرسایه مرد مغروری میکشه که همه چیزش غرورشه. این سایه غرور ممکنه باعث بدبختی وننگ ادلاید بشه ویا ممکنه باعث خوشبختی وسعادتش بشه.