"Akıp giden şu suya atlayamadığım için dünya üzerindeki tüm denizleri kuruttum. Artık hiç su yok, Alanguva. Ve biz alev almak üzereyiz." Yara almış her çocuğa ve yara almış her çocuk için. 18 Mayıs 2015.

Beacon Hills Boarding School is a school founded for one reason. To help the supernaturally gifted. It is divided into houses which suit the gift which each individual student is born with. Lycaon House for werewolves, Triskele House for hunters and warriors, Prophet House for the mentally talented and Vulpus House for kitsunes. But when Scott McCall get thrown into this new school he'll learn a lot more about who he is and who he is meant to be.

چی میشه عاشق شی درحالی که چهره ی عشقت رو ندیدی؟ (شامل بعضی از صحنه های جنسی اگر با این جور جیزا مشکل دارید فف و کنار بزارید)

[COMPLETED✓] When Abigale's father can't afford her going to college, she finds herself searching for work. She ends up being a nanny for the one and only Malik family, the richest family of Bradford. Will she be able to handle them? Especially Zayn Malik and his well known ways of breaking multiple hearts. A story with hate, betrayal, lies, but maybe also a bit of love... WARNING: UNDERGOING MAJOR EDITING. I wrote this when I was 14! This means bad grammar and a sometimes confusing storyline. ©adoringzayn, All Rights Reserved. #1 zaynmalikfanfic (13/04/2019)

انسان؟خيلي وقته چيزي ازشون نشنيدم! اينجا فقط بايد هيولا باشي! ________ اين داستان شامل صحنه هاي خشن و مثبت هجده ميباشد! اگر مشكل داريد خواهش ميكنم وارد نشويد!❤️ #9 in fanfiction

-يكم دير همو ديديم اره؟ -يكمم خيلى با هم فرق داريم. -يكمم احساساتمون پيچيدست. -يكمم ميترسيم. -ولى بازم ميتونيم از اول شروع كنيم...درسته؟ -اره...اگه تو بخواى.

احساس کردم چشماش داره بین ما می چرخه. ـ یک این جا هیچ کس به هیچ وجه رابطه ی جنسی نخواهد داشت.برام هیچ فرقی نمی کنه زن با زن‌,مرد با مرد,زن بامرد. ـ دو اینجا هیچ کس از من نمی پرسه "چرا" و من تنها کسی ام که می پرسه. ـ سه من سر وقت میام و میرم و شما هم بدون حتی یک دقیقه تاخیر باید اینجا باشید. ـ چهار..ـ دوباره شروع به راه رفتن کرد و به همه با دقتی که خاص خودش بود نگاه می کرد ـ من به انتخاب آقای وارنر احترام میذارم ـ ولی نارضایتی از صداش میبارید ـ ولی فکر نمی کنم وجود ی زن توی آشپزخونه ضروری باشه چه برسه به چند تا. مکث کرد و ادامه داد:پس ی کاری نکنید که نظرم راجع به احترام به خواسته ی سر آشپز قبلی عوض بشه. بعد از چند لحظه که انگار چند سال بود دوباره شروع به قدم زدن کرد. ـ و هر کس از قوانین سرپیچی کنه بی برو برگرد اخراجه....و اولین روز کاری تون رو بهتون تبریک می گم. ~~~~~ Zayn Malik fanfiction