HarRy's FanfiCti0n
6 stories
The end of a new beginning  by AvSlm5
AvSlm5
  • WpView
    Reads 1,738
  • WpVote
    Votes 171
  • WpPart
    Parts 22
خوشبختی زمانی به سراغت می آید که تو خودت را از تمام حواس پرتی های دیگر آزاد کرده باشی. پس با شادی زندگی کن چون پایان نزدیک است.
 Everthing for sale by pegi_styles
pegi_styles
  • WpView
    Reads 1,788
  • WpVote
    Votes 225
  • WpPart
    Parts 21
Introduction زندگی همیشه اونجوری نیست که تو میخوای! تو قرار نیست همیشه از خواب پاشی،قهوه اتو بخوری،تلویزیون ببینی و خوش بگذرونی! یک روز بلاخره تمام اتفاقات روتین زندگیت از بین میره...اونوقته که باید پا بزاری رو تمام قوانینت!اونوقته که نیاز پیدا میکنی به یک همراه...
Complicated[H.S][EDITING] by Thelilwolfie
Thelilwolfie
  • WpView
    Reads 118,373
  • WpVote
    Votes 8,235
  • WpPart
    Parts 50
:همونطور كه تو تاريكي نشسته بود ،پك عميقي به سيگارش زد و بي مقدمه گفت ‎تو شبيه برفي - ‎خوشگل و سرد
Haunted (H.S Persian Teranslatoin) by onedirection_iran
onedirection_iran
  • WpView
    Reads 17,159
  • WpVote
    Votes 2,201
  • WpPart
    Parts 38
~وقتی که اون مرد، اونو بگیر و به قطعاتی اندازه ستاره ببر. اون صورتی از بهشت خواهد ساخت که کل عالم عاشق شب خواهند شد و دیگر کسی خورشید شعله ور را نخواهد پرستید.~ _ویلیام شکسپیر ۱۹ ژوئن سال ۱۹۲۴ رو زناگواری برای دهکده ی کوچکی که در چند مایلی لندن قرار داشت بود. یکی از خانواده های محلی ، خانواده استایلز، به‌طرز وحشیانه ای در خانه‌خود به قتل رسیدند. یک شاهد گفته که آن شب دو مرد را دیده که خانه ی استایلز را ترک میکردند، اما آنها هیچوقت پیدا نشدند. بعد از قتل چند نفری خانه را دیدند و ادعا کردند که پسر خانواده ی استایلز را دیده اند.خانه تا ۹۰ سال خالی بود تا زمانی که زوج لانگفورد به همراه دخترشان در یک روز تابستانی به خانه ی استایلز نقل مکان کردند. @rosepetalnovels