sadafiiiii's Reading List
3 stories
Dust and Ashes  by fatiiiima_bs
fatiiiima_bs
  • WpView
    Reads 502
  • WpVote
    Votes 114
  • WpPart
    Parts 5
بهشت و زمین ممکن است روزی به پایان برسند اما غم و پشیمانی جدا شدن از تو بی پایان است «bai juyi» زمانی که دربار پر از دسیسه، جنگ و حیله‌های اشراف و خواجه‌هاست، سرنوشت دو نفری را که سال‌ها از هم دور بوده‌اند، به هم نزدیک می‌کند؛ این بار با خشم و انتقام گذشته، مسیرشان دوباره به هم می‌رسد. ❄️فیکشن : Dust and ashes ❄️کاپل: چانبک ❄️ژانر: درام، تاریخی، عاشقانه ❄️محدودیت سنی: +18 ❄️وضعیت: درحال آپ
𝒍𝒆𝒈𝒆𝒏𝒅 𝒐𝒇 𝒕𝒉𝒆_𝐃𝐄𝐌𝐎𝐍_ by golabaton
golabaton
  • WpView
    Reads 22,472
  • WpVote
    Votes 4,346
  • WpPart
    Parts 26
🔻عنوان: مُهر اهریمن ♦️کاپل‌ها: چانبک، هونهان ♦️ژانر: تریلر، دارک رمنس، انگست، اسمات 🔺نویسنده: golabaton برشی از داستان: _بازم اهریمنم میشی؟ تا جایی که مثل قبل حتی برام آدمم بکشی؟ پسری که انگشتاش رو با کنجکاوی و لذت توی لاشه‌ی سگی حرکت می‌داد و جز به جز اعضای حیوان مرده رو چک می‌کرد در جواب سوال بی احساسش لبخند بامزه‌ای تحویلش داد. جوری که انگار ازش یه شیشه نوتلا خواسته بود دستش رو از جسد حیوان بخت‌برگشته بیرون کشید و خیره به صورت جدیش خیلی غلیظ و پشت سرهم گفت. _البته... با کمال میل... با لذت... پسر ایستاده بعد تایید سه بخشیش لحظه‌ای سکوت کرد و شیطنت وار یکی از انگشتای کثیف وخونیش رو به دهن گذاشت و مکید. وقتی خوب تمیزش کرد با چشمهای درخشان و ترسناکش جلو اومد و زیر نگاه سردش سرخوش پلکی بهم کوبید. _مثلا میتونم چشمای ریز و درشت هر کسی رو که بخوای برات در بیارم و به عنوان مزه توی گیلاست بندازم... روانی مو مشکی با زدن لبخند دندون نمایی بقیه‌ی انگشتای خونی و کثیفش رو روی قلب کوبنده اش گذاشت و چنگی به سینه‌ی فشرده‌اش انداخت. _به شرطی که آخرش به عنوان هدیه این قلب کوچولو و نازت رو از سینه ات بیرون بکشم و به یه عروسک بی جون و بغلی تبدیلت کنم...قبوله؟...
 ꧁༒☬Bᴀᴇᴋʜʏᴜɴ☬༒꧂  by lbluesfoxl
lbluesfoxl
  • WpView
    Reads 10,114
  • WpVote
    Votes 2,302
  • WpPart
    Parts 15
_𝓑𝓪𝓮𝓴𝓱𝔂𝓾𝓷 ____ ׂׂૢ་༘࿐ بکهیون قرار بود یه پیشکش باشه. به جفتی که از بین مردم عادی برای گرگ‌ها انتخاب می‌شد پیشکش می‌گفتند. ده سال از زمانی که لامیا اون رو به عنوان جفت رهبر پک انتخاب کرده بود می‌گذشت. حالا وقتش بود که به قله بره... و هیچکس نمیدونست بعد از رفتن به قله چه سرنوشتی در انتظار پیشکشی‌هاست... ╰┈➤ ✎