thatwierdsonofabitch's Reading List
4 stories
CONQUERED by Mahsa_shw
Mahsa_shw
  • WpView
    Reads 1,214,338
  • WpVote
    Votes 145,373
  • WpPart
    Parts 124
I changed that Monster, just for YOU..! ❌هشدار❌ ۱-فنفیک با فاصله‌ی زمانی نسبتا زیادی آپ میشود. ۲-این یک رمان طولانی است؛ اگه حوصله‌ی داستان طولانی ندارید، این فنفیک را شروع نکنید. ۳-این یک فنفیک "بی‌دی‌اس‌ام" نیست اما دارای محتوایی است که ممکن است برای همه مناسب نباشد. از جمله آسیب‌های فیزیکی، تحقیر، تجاوز، قتل، کشتارهای دسته جمعی، صحنه‌های باز روابط جنسی، خودآزاری و.... 🖤خطاب به تمام قربانیان تجاوز؛ به عنوان یک انسان میدونم تجاوز تا چه مقدار درد و سختی به فرد قربانی تحمیل میکنه و فرد چقدر میتونه آسیب ببینه و زندگیش تحت تاثیر قرار بگیره. چیزهایی که در این بوک نوشته شده صرفا یک داستانه و به خاطر همین هم، شرایط واقعی روحی و روانی فرد قربانی تجاوز، و رابطه‌ی اون با فرد متجاوز به درستی به تصویر کشیده نشده. امیدوارم کسی در دنیای واقعی آسیب‌های وارده بر قربانی‌ها رو نادیده نگیره و فراموش نکنید که هر چیزی که اینجا میخونید، صرفا یک داستان تخیلیه و واقعیت نداره. با عشق و احترام زیاد برای تمام انسان‌هایی که قربانی تجاوز شدند. شما جنگنده و شجاع هستید. بهتون افتخار میکنم🖤=)))
Reign [L.S] [Z.M] by Annalia_fanfic
Annalia_fanfic
  • WpView
    Reads 12,325
  • WpVote
    Votes 2,650
  • WpPart
    Parts 72
اونا انسان های متفاوتی بودن که فکر های یکسانی ذهنشون رو پر کرده بود... انتقام... تاج و تخت... زنده موندن... درون قلب هاشون آشوبی به پا شده بود که ذره‌ای به جنگ بین کشورهاشون نمی‌رسید... عشق... وابستگی... مرگ... و در نهایت باز هم انتقام. روزها نقشه می‌ریختن و شب ها، موریانه‌های درون مغزشون خواب رو از اونا می‌گرفت. اونا می‌کشتن تا کشته نشن... روی همه چیز پا می‌ذاشتن تا خودشون لگد مال نشن... اما آیا میشه عشق رو لگد کرد؟
Our Destiny (L.S) by Fff_Writer
Fff_Writer
  • WpView
    Reads 1,169,182
  • WpVote
    Votes 128,321
  • WpPart
    Parts 134
"من اسمش رو گذاشتم.... . . . سرنوشتِ ما..."
Always You [L.S] ~ By Miss X by larry_diary
larry_diary
  • WpView
    Reads 3,301,227
  • WpVote
    Votes 303,260
  • WpPart
    Parts 140
هری...هرررری...خواهش میکنم نجاتم بده...نذار من رو ببرن...هرررری... قطرات اشک گونه های پسر چشم سبز رو تر میکنن...صدا توی ذهنش تکرار میشه....حتی جرات نکن به التماس هاش گوش بدی استایلز...حتی جرات نکن برگردی سمتش... صدای فریادهای وحشت زده ی لویی تنش رو میلرزونن...روحش رو از هم میدرن...قلبش رو از کار میندازن اما این اجبار بود.هری این قسم نانوشته رو امضا کرده بود. صدای لویی پشت سرش خاموش میشه.زمزمه ی خفه ی هری توی باد گم میشه. هری:متاسفم لویی.متاسفم...