+تو میخوای...من ببخشمت؟ _بیشتر از هرچیزی پسر صادقانه زمزمه کرد +پس بگو. تعریف کن. بگو چرا...برام دلیل بیار...دلیلی بیار که بتونم ببخشمت. دلیلی به جز اینکه برات فقط یه بازیچه بودم Larry stylinson By rojii_tommo 1 in larrystylinson🖇 1 in harrytop🖇 1 in onedirection🖇 1 in niallhoran🖇

[OnGoing] بیشتر از این نمیتونست تفاوتی بینشون باشه. لویی تاملینسون ۱۷ ساله که آخرین سال دبیرستانش رو تو معتبر ترین مدرسه غیرانتفاعی دانکستر میگذروند.اگه تنها یک چیز باشه که اونو به شدت آزار میده,قطعا مدرسه ی سطح پایینِ دولتیِ خیابون روبرویی هست. هری استایلز ۱۹ ساله,کسی که درحال گذروندن آخرین سال دبیرستانش تو مدرسه دولتی دانکستر هست.اون هیچوقت سره کلاساش حاضر نمیشه و اگرم به خودش این زحمتو بده,یا مسته یا های,بعضی وقتا هم جفتش.پوست بدنش پر از تتوعه و اگه تنها یک چیز باشه که اون ازش خیلی متنفره,اونم بچه های پر افاده و سوسول مدرسه غیر دولتیِ خیابون روبروییه. یا جور دیگش اینه,جایی که هری پسر بد و به فاک رفته با کلی مشکل تو زندگیش,لویی پسر پولدار فوق العاده و خوشبخت,که مدرسه هاشون دقیقا روبروی همدیگن.اونا تو یه پارتی باهم آشنا میشن و شاید این آخرین و تنها چیزیه که بهش احتیاج دارن.

Maddie can't remember the last 2 years, but she knows Ethan is the handsome boy who's been haunting her dreams. Do they have an insta-spark, or a past? *** When a skiing accident leaves sixteen-year-old Maddie Monroe with a brain injury, erasing all her memories from the past two years, her personality undergoes a massive transformation. Long gone is the carefree girl she used to be, and old friends feel like complete strangers. One of the strangest side effects the accident leaves her with are her dreams -- or more specifically, the boy who plagues them. She has no idea who he is, but he comes to her most nights; handsome, funny and charming as hell. When he shows up seated beside her in English class one day, she feels an instant connection to him - and as their relationship develops, Maddie can't help but feel like there's a hidden past between them. Have they met before? Who is Ethan Ryder? [[word count: 60,000-70,000 words]]

+آقای پین، یا بچه‌ی بوگندوتو از جلوی در خونه‌ی من دور میکنی یا زنگ میزنم پلیس!! Highest ranks: #1 in fanfiction and #1 in onedirection 💛❤ با احترام به لیام پین و تمام خاطرات قشنگی که بهمون هدیه داد.

من تمومش نمیکنم، تا وقتی که اون مال من شه‌.

In the future, everyone who's bitten by a zombie turns into one... until Diane doesn't. Seven days later, she's facing consequences she never imagined. * * * * * As civilization collapses under a relentless wave of zombies, Diane and her friends take shelter in a military base. However, while she's rescuing another survivor, Diane gets bitten by one of the monsters. She hides it and runs away, knowing she only has days left to live. But she soon discovers she isn't turning into a zombie - she's turning into something else. --------- Excerpt: I looked up and stared. My reflection looked back at me in the mirror of the dark room. My eyes were literally glowing, there was no mistaking it. It was not a reflection of light, or any of the other excuses I had used or others had assumed. They were glowing a light sapphire blue color. It was not a bright glow, but it was definitely a glow. Glowing eyes were not normal. Okay, at this point I had to admit it, I was no longer normal. What was I then? For that, I had no answer [[Word count: 495,000]] Copyright August 2016. All Rights Reserved. Readers may not copy, alter, or steal this story. Fanfictions are allowed to use my *world* and *zombie rules* as long as credit is given. Cover was lovingly made by JimenaVivancoo.

Sara Gaspard swore she'd do anything to find those responsible for her sister's death, but teaming up with the Sin of Pride is more than she bargained for. ***** Desperate and dying, Sara Gaspard promises her soul to the Sin of Pride if he'll find the madmen responsible for ruining her life, but they soon discover her wish is more complicated than expected. Together, Sara and Pride delve into a twisted world of insidious plots, occult fanaticism, and paranormal disaster as they search for answers and struggle to survive. As the danger in the city of Verweald rises, Sara and Pride must find the cult before the newest threat haunting the city's bloody streets claims them both. [[Book 1, the Bereft Series]] [[Writer's Debut Watty Award Winner]] [[Readers Choice Award]] [[Original Draft]]

سايه ها........ اونا ميتونن خيلي راحت دنيارو ازبين ببرن..... اما به شرطي که دستشون به قدرت نرسه..... قدرتي که تو جام وجود داره ميتونه ميليارد ها سايه رو قدرتمند کنه و اگه حتي فقط يکي از اونا اون قدرتو بدست بياره کسي نميتونه دربرابرش قرار بگيره...... جامو پيش خودت نگهش دار از همه بيشتر بهش توجه کنو مراقبش باش...... اون سايه ها به زودي سراغت ميان.......... _قرار نيست بزارم اونا دستشون به اين جام بخوره.... قول ميدم از جونم بيشتر ازش مراقبت کنم......... ادامه در خود داستان.......... سلام اين دومين داستانيه که مينويسمو به دست خودم نوشته شده از جايي تقلب نکردمش ،من هرچي که تو مغزم ميگذره و فکر ميکنمو اينجا مينويسم و بايد بگم که اگه من اسم لري رو تگ کردم درسته که تگش کردم اما از قسمتاي بيست به بعد واندي ميانو بعضي از قسمت ها شامل صحنه هاي لري هست اما صحنه هاش فقط در حد بوسه است نه بيشتر ،من فکر کردم ديدم اگه گروه 5sos رو هم بياريم تو اين داستان خوب ميشه پس من فکر کردم اونا هم بعد گذشته کمي از زمان وارد داستان کنم بايد بگم اين داستان هم لري داره هم واندي و هم پنج ثانيه از تابستون .

همه چیز عوض شد زندگیم اخلاقم خودم زندگیت اخلاقت خودت

سلام بچه ها اینجا میخوام انواع و اقسام اعترافاتی که یک lgbt+ داشته باشه رو بذارم هرکسی هم دوست داشته باشه اعتراف ناشناس داشته باشه میتونه بفرسته من میذارم توی کتاب