Select All
  • Stupids
    116K 16.7K 49

    «احمق‌ها» من معمار نیستم ولی می‌دونم پیش از این که قصر بسازی باید آلونکت رو خراب کنی. نمی‌تونی روی همون زمینی که آلونک داری قصر رو هم بخوای. قبل از این که برجت ده‌ها متر بالا بره... اول باید چند ده متری رو پِی بکنی و پایین بری. من معمار نیستم ولی زیاد تو حرفه‌ی این و اون سرک می‌کشم : ) A Zayn Malik Fanfiction

    Completed  
  • I Lost You (Harry Styles)
    60.1K 6.6K 74

    شب از جایی شروع میشه... که تو... چشمات و میبندی! By:@FreakBita

  • Victorian Boy || l.s. ✔︎
    3.3M 139K 32

    Harry the virgin Duke of Somerset knows little of love, while Louis the sly Duke of Warwick knows too much. When the two dukes come together for the Bilsdale fox hunt in Yorkshire, Harry finds himself drawn into Louis' bed. But when secrets from Louis' dark past come to light, Harry fears that the fox isn't the only o...

    Completed   Mature
  • همخوابگی با زن بور
    419 32 1

    یک داستان فانتزی  

  • خنده های مشکی- آب‌دماغی
    554 82 1

    یه سری داستانک های طنز سیاه

    Completed  
  • درباره ی مردی که خودش را خورد
    779 84 1

    داستان یک جدایی

    Completed  
  • Suicide Notes
    256K 36.4K 37

    مجموعه اى از يادداشت هاى خودكشى.

  • 10 seconds
    4.3K 523 4

    "از اینجا که نگاه می‌کنی،همه چیز آروم و زیبا کنار هم قرار گرفته،از این بالا همه چی سر جاشه،ولی از نزدیک،هیچی سر جاش نیست؛از دور همه چی عالی به نظر می‌رسه و این خنده‌دارترین حقیقت دنیاست." cover by:mansurepotter

    Completed  
  • Blasé ➳ l.s. (persian translation)
    148K 25.5K 57

    من تمومش نمیکنم، تا وقتی که اون مال من شه‌.

    Completed  
  • second chance
    7.3K 1K 11

    "هری،عشق،بازم که اومدی اینجا!" سرش رو بلند می کنه و به سمت صدا بر می گرده. "نمی خوای فراموش کنی؟" آدم ها همیشه پیش خودشون فکر می کنند چی می شد اگه یه شانس دیگه بهشون داده می شد.این شانس دوباره در واقع به لویی و هری داده می شه؛اما اون چیزی که نمی دونند اینه که،زندگی هیچ وقت اونقدر سخاوتمند نیست. (فصل دوم 10se...

    Completed  
  • the phone booth ➳ h.s. (persian translation)
    3.1K 556 10

    روح تنهایی که خودش رو توی باجه تلفن حبس میکنه و شروع میکنه به زنگ زدن به خواهر دوقلوی دوست دختر مرده اش.

    Completed  
  • 18
    8K 1.4K 18

    داخل ذهن مغشوش یه دختر تو آستانه ی 18 سالگی...

  • disorder ➳ h.s. (persian translation)
    4.4K 694 16

    " من با بیماری روانیم یا نقص هام توصیف نشدم بلکه با جوری که زنده موندم و پیروز شدم توصیف شدم "

    Completed  
  • Dilemma [h.s]
    59.7K 7.2K 48

    از خودت بیرون بیا. برگرد. بهش نگاه کن. ترسناکه، نیست؟

    Completed   Mature