fav,
10 stories
End Game (L.S) by harold_iran
harold_iran
  • WpView
    Reads 631,889
  • WpVote
    Votes 88,758
  • WpPart
    Parts 77
[ Completed ] من مرده بودم..... اما تو منو زنده کردی که خودت بکشیم.....
EMPTY NOTE by AsraAghaii
AsraAghaii
  • WpView
    Reads 31,450
  • WpVote
    Votes 6,168
  • WpPart
    Parts 10
غریبه‌ام با هویتی که از آن منه و نیست. راهی برای نجات پیدا نمیکنم. هیچ چیز رو بخاطر نمیارم. چیزی برای فکر کردن ندارم. حتی به یاد نمیارم این درد از کجا نشات میگیره. هیچ چیز رو به یاد نمیارم.
Versa  /ziam/ by mahi_hs
mahi_hs
  • WpView
    Reads 320,234
  • WpVote
    Votes 43,340
  • WpPart
    Parts 64
تو سرتا پا رفتن بودی من در تردید آمدن تو تمام رفتی و من هیچ نیامدم بگذار خالی بماند وسعت میان ما بهم نمی‌رسد دنیایی که تو در آن می‌روی و من هیچ نمی آیم
How to be a criminal (L.S) (Completed) by Partow_kh
Partow_kh
  • WpView
    Reads 151,918
  • WpVote
    Votes 26,329
  • WpPart
    Parts 83
من دوست دخترمو کشتم و الان دارم ازت دزدی یاد می گیرم! Highest rank : #7 in fanfiction وارنینگ : حاوی اندکی معصومیت از دست رفته (سکچوال کانتنت خودتون)
For your eyes only [L.S] by banafsheh80
banafsheh80
  • WpView
    Reads 39,657
  • WpVote
    Votes 7,762
  • WpPart
    Parts 37
[completed] عروسک باربی رفت. و همچنین پسری با موهای مشکی و مژگان بلند. همه میرفتند. what do you do when a chapter ends? Do you close the book and never read it again?
Flightless Bird || l.s.  ✔︎ by AudreyHornesHeart
AudreyHornesHeart
  • WpView
    Reads 6,708,848
  • WpVote
    Votes 248,708
  • WpPart
    Parts 38
Louis is a principal dancer with The Royal Ballet. When his rival, moody dance prodigy, Harry, joins the company, old wounds are reopened and old passions reignited. During the company's production of Swan Lake the secret that doomed their love is finally revealed, but will it be too late? [COMPLETED]
Angel [L.S] by stillunknowwn
stillunknowwn
  • WpView
    Reads 87,893
  • WpVote
    Votes 17,806
  • WpPart
    Parts 64
[Completed] *Under edit* هری به خاطر دوست صمیمیش و تصمیم‌های غلط اون وارد ماجرایی می‌شه که باید از تنها دارایی به جا مونده ازش مراقبت کنه. اما ورق‌ها تک‌تک برمی‌گردن و می‌فهمه واقعیت هیچوقت اون چیزی نبود که فکرش رو می‌کرده. وقتی تنها چیزی که حس می‌شه درده، چه می‌شه که یک نفر مرهم باشه؟ پی‌نوشت: در این کتاب تمرکزی روی تاپ یا باتمی کاراکتر‌ها نبوده. [Larry Stylinson Fanfiction] Written by: unknown. Start: 18.sep.2019 The end: 16.may.2021
花.「Lilo」 by Radvina
Radvina
  • WpView
    Reads 551
  • WpVote
    Votes 135
  • WpPart
    Parts 3
-تو خودِ خورشیدی، بدونِ نورت قلبم منجمد می‌شه، دست هام سرد می‌شن. بدونِ نورت نمی‌تونم لبخند بزنم... +تو همون گلی هستی که خورشید صبح ها به امید دیدن لبخندش چشم باز می‌کنه.
the charleston(l.s) by SilentGhosttt
SilentGhosttt
  • WpView
    Reads 31,654
  • WpVote
    Votes 6,061
  • WpPart
    Parts 30
.بخاطر من...بخاطر من و هری... باز هم دووم بیار اقای چارلز...دلم برات تنگ میشه و به زودی به دیدنت میام _لویی_
A Sinner's Diaries { L.s } by justlilian
justlilian
  • WpView
    Reads 9,179
  • WpVote
    Votes 1,825
  • WpPart
    Parts 19
[Completed] 'هیچوقت تا به حال چیز با ارزشی مثل تورو ندزدیده بودم، ازهمون اولش هم برام تازگی داشتی.' - Short story