رمان‌های دوستان
6 stories
درخت مردگان by setayeshkaramian
setayeshkaramian
  • WpView
    Reads 35
  • WpVote
    Votes 6
  • WpPart
    Parts 1
در شهر دروازه ایست. دروازه ای رو به بیابانی که به هیچ جا راه ندارد. دروازه ی صفر. چوبش نیم پوسیده و گلمیخ هایش با زنگاری سرخ شکفته اند. چنان فراموش شده که حتی از قصه های خواب کودکان هم نا پدید شده اند. تا روزی که زنجیر های زنگ زده اش با دستان خالی مردی پاره شد. مردی غسل داده شده در خون مردگان بیشمار. مردی سنگین شده با ارواح مقتولانی که به روحش زنجیر شده بودند. چرا مرد قاتل راهی این بیابان شد؟ افسانه ای هست. نقل شده از سینه ای به سینه ی دیگر. در میان بیابان معبدی هست. کهن تر از انسان. کهن تر از زمان. معبدی برلی تمام خداوندگارانی که از ازل تا ابد پرستیده شده اند و خواهند شد. حقیقی و خیالی. می گفتند که روی هفتمین پله ی معبد خنجری هست از سنگ. سنگ سفید. سنگی از جنس و قلب معبد که می توان با آن ایزدان را کشت. خنجری که اگر به خون ایزدی آغشته اش کنی، در دم هر آنچه بخواهی می یابی. اما افسانه افسانه بود و بیابان حقیقی، داغ و بی انتها. کسی نمی دانست که چرا مرد قاتل رفت.. یک خودکی شرافتمندانه؟ یا رویایی که او را به جنون کشید؟
زشت ها by rames_ali
rames_ali
  • WpView
    Reads 52
  • WpVote
    Votes 8
  • WpPart
    Parts 3
1
سایه ها از میانشان بر‌می‌خیزند by solmazq95
solmazq95
  • WpView
    Reads 38
  • WpVote
    Votes 5
  • WpPart
    Parts 1
گذشته ای را فراموش کرده اند که قصه هایش را هر شب برای فرزندانشان بازگو می کنند.
قهر سکه ها by hoseinghazi
hoseinghazi
  • WpView
    Reads 95
  • WpVote
    Votes 13
  • WpPart
    Parts 3
روایتی فانتزی-تاریخی از رابرت هالند، راهزن بزرگ آمریکایی و داستان مرگش در سوم نوامبر 1887 میلادی.
فرشته كش by Gypsy_utlm
Gypsy_utlm
  • WpView
    Reads 234
  • WpVote
    Votes 26
  • WpPart
    Parts 3
داستان دربارهٔ دخترى هست ساكن يه روستاى ژاپنى در قرن هيجده كه توی دوازده سالگى شاهد قتل عام قوم و قبيله‌ش قرار مي‌گيره. اما طى يه تصميم بچگانه و كوركورانه به قاتل حمله می‌كنه و سخت آسيب می‌بينه. طوری‌که تمام آینده‌شو دگرگون می‌کنه.
Panado by Mallardhead
Mallardhead
  • WpView
    Reads 567
  • WpVote
    Votes 100
  • WpPart
    Parts 14
داستاني درباره يك خلبان جوان، از خانواده اي كشاورز كه در پايتخت كشور خودش را درگير زندگي ميكند.