love story
12 stories
نگار by iicequeenn
iicequeenn
  • WpView
    Reads 274,487
  • WpVote
    Votes 20,684
  • WpPart
    Parts 120
اگر چه در پي آهو دويده ام چون شير به من اهالي جنگل،شكار ميگويند به یک نفر که شبیه تو دلربا باشد هنوز مثل گذشته «نگار» می‌گویند..
دوشيزه by iicequeenn
iicequeenn
  • WpView
    Reads 313,477
  • WpVote
    Votes 25,672
  • WpPart
    Parts 143
من به اين معروفم كه بد عاشق ميشم تو كه ميدونستي،چرا موندي پيشم؟ اگر سرگردوني،حالمو ميدوني نخواه عاقل شم و دست بردارم
dylan obrien fanfic(translate persian) by persian_story
persian_story
  • WpView
    Reads 1,768
  • WpVote
    Votes 132
  • WpPart
    Parts 21
خیلی از شما درخواست فنفیک از دیلن داشتید پس این فنفیک و دنبال کنید.مطمئنم که خوشتون میاد چون منم کلی وقت میذارم تا براتون هرقسمت وترجمه کنم.
Vampires Part Time(Persian Translation)Zayn Malik by curlyat1380
curlyat1380
  • WpView
    Reads 11,364
  • WpVote
    Votes 1,682
  • WpPart
    Parts 24
با چشم هاي کاراملیه کمرنگش به من خیره شد و گفت" کیرا، دیگه نمی تونم بهت دروغ بگم" بعد کتش را از تنش درآورد، دکمه هاي پیراهنش را باز کرد و اجازه داد روي زمین بیفته. دست هام رو بالا گرفتم و گفتم" زیاده روي کردم زین، فکر نمی کنم این ایده ي خوبی باشه." با شور و هیجان به من خیره شد، احساس میکردم نگاهش اعماق وجودم رو سوراخ کرد، گفت"نه کیرا. متوجه نشدي" در حالی که سعی می کردم به شکم تخت و سینه ي لختش نگاه نکنم پرسیدم" چیو متوجه نشدم؟" چرخید و گفت" اینو." به شونه هاي پهن زین نگاه کردم که زیر پوست سفید و رنگ پریده اش موج مانند می لرزید. بافت و ماهیچه هاي پشتش تکون خوردن و کشیده شدن و چیزهایی مثل استخون هایی سیاه رنگ از کمرش بیرون زدن. از شدت درد به سمت جلو خم شده بود، استخوان هاي سیاه رنگ بیشتر از شونه ها و کمرش بیرون زدن. غشائی نازك و پوستی زیر استخون ها به وجود اومد و اون لحظه بود که متوجه شدم زین یک جفت بال در آورده... داستان ترجمه شده از زین ؛) رتبه 80 در فنفیک های واتپد
☆ادلاید☆ by iicequeenn
iicequeenn
  • WpView
    Reads 336,004
  • WpVote
    Votes 20,878
  • WpPart
    Parts 123
"ادلاید"دختر خاکی ومهربونی که حتی معنی غرور رو نمیدونه زندگی براش چیزهایی رقم میزنه. زندگی ادلاید رو از عرشش زیرسایه مرد مغروری میکشه که همه چیزش غرورشه. این سایه غرور ممکنه باعث بدبختی وننگ ادلاید بشه ویا ممکنه باعث خوشبختی وسعادتش بشه.
کریستینا by iicequeenn
iicequeenn
  • WpView
    Reads 205,942
  • WpVote
    Votes 17,406
  • WpPart
    Parts 105
کریستینا(جلد دوم رمان: queen of my heart) چشم وا کردم و دیدم که خدایم "تو شدی" دفتر پر غزل خاطره هایم "تو شدی" درسرم نیست بجز حال و هوای تو و عشق شادم از اینکه همه حال و هوایم"تو شدی" گاهی عشق خیلی ساده در میزنه..خیلی ساده... فقط کافیه درو باز کنی.
Queen of my heart👑 by iicequeenn
iicequeenn
  • WpView
    Reads 514,170
  • WpVote
    Votes 36,548
  • WpPart
    Parts 103
گاهی برای ملکه بودن باید لشکر کشی کرد،باید جنگید،باید فتح کرد... و گاهی برای ملکه شدن کافیست؛قلب یک مرد را از آن خود کنی..آنوقت تو ملکه خواهی بود ملکه قلب او. گاهی تصاحب قلب یک مرد انقدر سخت است که حکم جنگ دارد وباید مرزها را برای فتحش در نوردید. دوشیزه مری اینبار باید بجنگه..بجنگه تا فتح کنه..شاید قلب یک مرد رو وشاید یک کشور رو و یا شاید هر دو.
Daddy by Nil00fr
Nil00fr
  • WpView
    Reads 62,792
  • WpVote
    Votes 6,863
  • WpPart
    Parts 93
من 18 سالمه تو فقط 5 سال ازم بزرگتری چطور میتونی بابام بشی؟ Cover by: @_exentric_
^رهای من^ by iicequeenn
iicequeenn
  • WpView
    Reads 355,184
  • WpVote
    Votes 21,632
  • WpPart
    Parts 134
"رهای من"اولین داستانیه که مینویسم ویه داستان بلنده. داستان یه دختره به اسم رها..عاشقونست رمانتیکه وصحنه دار.(معذرت از اونایی که دوست ندارن) لطفابهم پیشنهادبدین وازم انتقادکنین ممنون.