Comeback
_اگه برای رفتنت بعدش فعل برگشتن باشه... محبت از بین میره خاطرات تداعی میشن و آدم شکسته میشه...
_اگه برای رفتنت بعدش فعل برگشتن باشه... محبت از بین میره خاطرات تداعی میشن و آدم شکسته میشه...
خب باید بگم که این داستان درباره یک جفت دخترخاله و پسرخاله است که به هیچ شکلی نمی تونن باهم کناربیان. امید وارم خوشتون بیاد.^~^
هیچ وقت فکر نمی کردم یه لجبازی کوچولو با یه غروره مسخره انقدر بهم صدمه بزنه
سلام. من جیلیان لی مستر (Leemaster ) ،متاسفانه یک پسرخاله دارم.یک پسر دست و پاچلفتی خنگ وصدالبته بچه ننه... نمیدانم من چه گناهی کرده ام که اولا خانه شان دیواربه دیوار ماست.دوما ،هم کلاسی هستیم و هرروز قیافه مسخره اش را می بینم. لعنتی .. ازاین بدتر هم می شود؟ ○_○