Select All
  • Upstairs
    114K 15.1K 50

    «طبقه‌ی بالا» من تنهای تنها بودم! یادم نبود چند وقته... سال‌ها... خاطرات کم‌کم پاک شدن. حتی اسمم رو به سختی به یاد می‌آرم. شب و روزها می‌گذرن. یادم نیست به چه گناهی این جا حبس شدم. هیچی یادم نیست... تنهایی، تنهایی، تنهایی... ...و بعد، یه روز در صدایی کرد و من به جای صورت روانپزشک، چهره‌ی یه دختر جوان رو توی چارچوب در...

    Completed  
  • ||COLLEGE KINGDOM||persian trans.||
    74 8 1

    "دستات...امن تر از خونه چشمات... عميق تر از اقيانوس خنده ات... شيرين تر از عسل اما قلبت... سخت تر از سنگ دوستت داشتم پسر سنگي..."