-هرکسی تو زندگیش سیگار داره +من ندارم -چرا داری،سیگار چیزیه ک معتادشی،یه ادم،یه صدا،یه عطر یا یه عروسک شاید...ب هر حال،سیگار تو زندگی هر کسی هست،یه وقتایی بعد یه مدت میفهمی سیگارت چیه،مثلا وقتی عاشق میشی...خب سیگار من خود سیگاره! +میشه دیگه سیگار نکشی؟ -نمیتونم.چون سیگارمه! +جی...شاید من بتونم سیگارت بشم... -تو؟ نمیدونم چرا اما اشک از چشمام میریخت +اره...من بهش نزدیک تر شدم تو چشام نگا میکرد سیگارشو پرت کرد و گفت: -سیگار من باش... تو چشاش زول زدم،منتظر بودم فاصلمون داشت کمتر میشد و طولی نکشید که و لبای داغشو رو لبام احساس کردم...❤

[ عمارت مالیک ] - همینطور که حتما متوجه شدی من تو رو خریدم پس تو از الان متعلق به منی ، روشنه ؟ قبل از اینکه سرم رو تکون بدم هشدار داد - تو باید کاملا در برابر من مطیع و مودب باشی اما سر تکون دادن اصلا مودبانه نیست - بله - بذار کمکت کنم ، تو باید همیشه از کلمه آقا یا رئیس استفاده کنی ! - بله آقا ... * همه فکر میکردند ما پشت سر گذاشتیمش ، همه ازش به عنوان یه اشتباه در گذشته یاد میکردند و هر سال از بین رفتنش رو جشن میگرفتن ، هیچ کس فکر نمیکرد بار دیگه اتفاق بیافتد ولی افتاد ؛ و این کلمه دوباره کابوس اکثر انسان ها شد " برده داری "

نقل قول هايى از گوته .

Fiction Awards 2018 Winner in Best Teen Fiction Story, Best Humour Story & Best Wattpad book turned published! Book 1 in the Rules series. Available on Amazon. Ranked #1 in Teen Fiction & Completed on 05/11/2017 ▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬ ''Whatever you're thinking of doing right now. It's not a good idea,'' I hardly said, trying not to look at his lips. His close proximity seemed to be enough for my ability to breathe to say "Oh hell no. I'm out." "Is that so?" He whispered, "And why is that?'' "You're my cousin's enemy. There are rules. We can't do this.'' I stuttered, secretly trying to convince myself. I stepped back. He stepped closer. He knew I couldn't resist for long. "Well, I'm a bad boy.'' Haze started kissing my neck softly. How could something so wrong feel so right? My skin was on fire everywhere he laid his lips. It took everything I had not to cup his face and finally give in. He then proceeded to whisper something against my skin. "And you know what bad boys do?" I knew there would be no going back. ❝They break the rules❞ ▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬ When 17-year-old Winter Kingston has to move to America to live with her aunt and cousins, she has no idea what awaits her. What could possibly go wrong? She will meet new boys, new friends and stay out of trouble. One night, she dares follow her cousin and his friends when she suspects they are lying about going to a party. Little does she know, this simple mistake is going to change her life forever. What happens when she accidentally comes face to face with Haze Adams, tyrant of her school, notorious street fighter and her cousin's enemy? He has rules. When she breaks them without a second thought, she has no idea she just captured the one thing every girl wants - Haze's Adams attention. He can't stay away, no matter how hard he tries. Can she change him...before he ruins her?

ترجمه ی کتاب Colors Of My Love نوشته شده توسط @foreverpique "اغلب پس از هر طوفان، رنگین کمانی از پشت ابر ها نمایان می شود و من همیشه درخشان ترين لبخند تو را می بینم".

تصمیم گرفتم آهنگای غمگینی که معنی قشنگی دارن جمع کنم و برای کسایی که انگلیسی رو دوست دارن ترجمه کنم. لطفا حتما نظر بدید و اگه آهنگی رو دوست داشتید بگید ترجمه شو میذارم . در ضمن اکثر آهنگا مفهومی ترجمه شدن

مرگ شايد يك راه فرار باشه اما هيچوقت يك راه حل نيست.

هیچ وقت فکر نمی کردم یه لجبازی کوچولو با یه غروره مسخره انقدر بهم صدمه بزنه