?LGBT❤
25 stories
اعترافات رنگین کمونی by reyhane7611
reyhane7611
  • WpView
    Reads 332,403
  • WpVote
    Votes 28,250
  • WpPart
    Parts 252
سلام بچه ها اینجا میخوام انواع و اقسام اعترافاتی که یک lgbt+ داشته باشه رو بذارم هرکسی هم دوست داشته باشه اعتراف ناشناس داشته باشه میتونه بفرسته من میذارم توی کتاب
Fallout[L.S] by ItsCuteDumbie
ItsCuteDumbie
  • WpView
    Reads 332
  • WpVote
    Votes 103
  • WpPart
    Parts 3
چشمام رو بستم و زندگیم رو قبل از همه این اتفاق‌ها دیدم... Best rank:#1 in action
My Ciggarate(Lgbt) by bLuE_Mn81
bLuE_Mn81
  • WpView
    Reads 52,205
  • WpVote
    Votes 4,601
  • WpPart
    Parts 35
-هرکسی تو زندگیش سیگار داره +من ندارم -چرا داری،سیگار چیزیه ک معتادشی،یه ادم،یه صدا،یه عطر یا یه عروسک شاید...ب هر حال،سیگار تو زندگی هر کسی هست،یه وقتایی بعد یه مدت میفهمی سیگارت چیه،مثلا وقتی عاشق میشی...خب سیگار من خود سیگاره! +میشه دیگه سیگار نکشی؟ -نمیتونم.چون سیگارمه! +جی...شاید من بتونم سیگارت بشم... -تو؟ نمیدونم چرا اما اشک از چشمام میریخت +اره...من بهش نزدیک تر شدم تو چشام نگا میکرد سیگارشو پرت کرد و گفت: -سیگار من باش... تو چشاش زول زدم،منتظر بودم فاصلمون داشت کمتر میشد و طولی نکشید که و لبای داغشو رو لبام احساس کردم...❤
Truth or courage by ZAXstyles
ZAXstyles
  • WpView
    Reads 28,699
  • WpVote
    Votes 3,287
  • WpPart
    Parts 31
_گفت : جرأت یا حقیقت؟ +گفتم : مگه فرقی هم داره؟ _گفت : نه +گفتم : حقیقت؟ _گفت : دوسم داری؟ +گفتم : میشه جرأت رو انتخاب کنم؟ _گفت: باشه، جرأت! توو چشام زل بزن... "Cover by :IWontBeThe One
painted on 'persian translation' by meridamad
meridamad
  • WpView
    Reads 481
  • WpVote
    Votes 49
  • WpPart
    Parts 4
داستانی که توش هر کی با یه تتوی منحصر به فرد به دنیا میاد و وقتی عاشق میشه تتوی معشوقش روی بدنش ظاهر میشه This is not my story Auther : @love-utube
Baby Boy(Larry Stylinson) by nitara70
nitara70
  • WpView
    Reads 155,478
  • WpVote
    Votes 21,682
  • WpPart
    Parts 34
لویی به شماره ی اشتباهی پیام میده و زندگیش عوض میشه.
Miserable [ziam] {• completed •}✔ by Free_LGBT
Free_LGBT
  • WpView
    Reads 135,551
  • WpVote
    Votes 16,997
  • WpPart
    Parts 40
+اسم؟ _زین مالیک +خانواده؟ _یه بابای اعصاب شخمی و 3 تا خواهر +مشکل؟ _افسردگی شدید +خب...همین؟ _اره همین!اون اصلا حرف نمیزنه! +چرا؟ _من چه گوهی میدونم پسر؟اون فقط خیلی ضعیف و احمقه! °°°°°°°°°°°°°°°°° چی میشه اگه زین افسرده و ساکت باشه و به مدرسه ی شبانه روزی ای بره که باعث ایجاد تغییری تو روند فلاکت بار زندگیش بشه؟ خب البته... بدبختی اسم وسط زینه... فک نکنم به این راحتیا ولش کنه... ___________ یه داستان کاملا متفاوت! #Zouis #Ziam نوشته شده توسط: @kay-rh {• completed •}✔
Unknown number(persian translation)*Completed* by Bts_fics_Ir
Bts_fics_Ir
  • WpView
    Reads 103,547
  • WpVote
    Votes 14,980
  • WpPart
    Parts 36
شماره ی ناشناس: دوستت دارم. هری:باشه. شماره ی ناشناس:عزیزم فکر کردم تو هم دوستم داری. هری:باشه منم دوست دارم عجیب غریب. شماره ی ناشناس:وات د فاز نایل این بازی رو بس کن هری:تو کی هستی؟ شماره ی ناشناس: وایسا ببینم..تو کی هستی؟ هری:من هریم و تو؟ شماره ی ناشناس:اوه ببخشید رفیق شماره ی اشتباهی بود. ---- وقتی لویی موقع اس ام اس دادن به دوست پسرش اشتباهی به جای هشت صفر میزاره همه چی تغییر میکنه.گاهی وقتا اشتباهایی که می کنی به نفعتن 12 Aug 2016 Highest rank: #5 in fanfiction
Colors by warnox
warnox
  • WpView
    Reads 32,464
  • WpVote
    Votes 3,704
  • WpPart
    Parts 36
[Completed and Edited] 《او یک تمایز آبی بود...》 اون آبی بود ، من مشکی چه بد که ترکیب این دو رنگ چیز جدیدی خلق نمیکنه! Highest Rank #1 سومین نوشته Thanks for Perfect cover : @IWONTBETHEONE