LGBTQ+
11 stories
In Your Eyes by _masiix
_masiix
  • WpView
    Reads 171,703
  • WpVote
    Votes 11,459
  • WpPart
    Parts 45
دستای تام نقطه به نقطه بدنمو لمس میکرد، نگاهی به لباسام که پایین تخت افتاده بودن انداختم و چشمام اشکی شدن،دستاشو گرفتم و گفتم: بس کن، من لزبینم!
ناظر و منظور by farnooshfjr
farnooshfjr
  • WpView
    Reads 14,062
  • WpVote
    Votes 2,794
  • WpPart
    Parts 17
نثرِ داستان منظومِ ناظر و منظور اثر وحشی بافقی ناظر و منظور درباره عشق بین پسر شاه منظور و پسر وزیر ناظره. Best rank: #5 in romance
sinister(complete)  by Rainbowmom_
Rainbowmom_
  • WpView
    Reads 1,470
  • WpVote
    Votes 48
  • WpPart
    Parts 5
persian gay
A Little Bit Of Incest [BoyxBoy] (Persian Translation) by _yamna_
_yamna_
  • WpView
    Reads 2,925
  • WpVote
    Votes 407
  • WpPart
    Parts 7
[ON HOLD] کمرون همیشه بیشتر از چیزی که بتونین تصور کنین عاشق برادرش بوده، ولی نه مدل برادری. چیزی که اون نمیدونه، اینه که برادرش، اندی، هم همین حس رو داره. هردوتا پسر چیزای خیلی زیادی رو پشت سر گذاشتن، و قراره خیلی بیشتر پیش رو داشته باشن. اگه فقط زندگی آسونتر بود... the author: @selenoxphile
Colors by warnox
warnox
  • WpView
    Reads 32,462
  • WpVote
    Votes 3,704
  • WpPart
    Parts 36
[Completed and Edited] 《او یک تمایز آبی بود...》 اون آبی بود ، من مشکی چه بد که ترکیب این دو رنگ چیز جدیدی خلق نمیکنه! Highest Rank #1 سومین نوشته Thanks for Perfect cover : @IWONTBETHEONE
Colors PT II: Black and Blue by warnox
warnox
  • WpView
    Reads 14,023
  • WpVote
    Votes 1,607
  • WpPart
    Parts 31
[Completed] 《او یک خاطره‌ی سیاه بود...》 رنگ‌ها قسمت دوم : سیاه و کبود اون پیرهن مشکیش رو برام گذاشت و پیرهن آبیم رو با خودش برد و حالا من موندم و سیاهی‌ها و کبودی‌هام... Thanks for Perfect cover: @IWONTBETHEONE
HIM - BoyXBoy by Joy_is_writing
Joy_is_writing
  • WpView
    Reads 2,524
  • WpVote
    Votes 10
  • WpPart
    Parts 1
rewriting...
Falling In Love With Mr.Step-Brother[BoyXBoy] Translation by gayswillwin
gayswillwin
  • WpView
    Reads 82,247
  • WpVote
    Votes 9,930
  • WpPart
    Parts 38
خدای زیبایی . این اسمیه که دوستای نُوا و بقیه ی رفقاش تو مدرسه صداش میزنن . اون پولدار و عالیه . و این اولین چیزیه که مردم ازش میدونن . فقط ۱۸ سالشه و دانشجوی ارشده . وقتی مادرش ترکش کرد و پدرش به کلی تغییر کرد ، رفتاراش سرد و بی احساس شد . عصبی و خشن بود. وقتی پدرش عشق جدیدی رو پیدا میکنه ، و تصمیم میگیره اجازه بده زن جدیدش تو خونش با اونا زندگی کنه . چیزی که نُوا فکرشو نمیکرد این بود که اون قرار بود یه برادر داشته باشه . لب درخشان . این چیزی بود که دوستای گلاوس کایسر صداش میزدن . فقط ۱۶ سالشه و دانشجوی سال سومه . و خیلی معروفه . وقتی مادرش تصمیم گرفت با عشق جدیدش ازدواج کنه و باهاشون زندگی کنه ، خشم رو حس میکرد . نمیخواست دوستاشواز دست بده ، مخصوصا شهرتش رو . اما اون عاشق مادرشه پس حاضره هر کاری براش بکنه . زمانی که اون دوتا همو ملاقات میکنن ، همه چیز بهم میریزه . (این داستان توسط Yasi Stylinson ترجمه میشود ..... امیدوارم لذت ببرید) (Completed)
Fuji {Lesbian} by itislavender
itislavender
  • WpView
    Reads 16,127
  • WpVote
    Votes 1,572
  • WpPart
    Parts 17
[Larry child] تاریکی همیشه جای پلیدی،زشتی و گناه نیست. تاریکی میتونه جای تنهایی باشه.. میتونه جای غم های هزارساله باشه.. جایی که تمام خاطرات نداشته اونجا کهنه میشن و حتی وجود نداشتنشون هم از بین میره.. و برای بیرون اومدن از این تاریکی،باید به درون روشنایی رفت. و این روشنایی چه چیزی..یا چه کسی میتونه باشه؟
BABY GIRL [AU] Book1 by nsfwmarvel
nsfwmarvel
  • WpView
    Reads 192,463
  • WpVote
    Votes 11,790
  • WpPart
    Parts 37
"اگه تا الان دیوونه نبودم .. فک کنم دارم مجنون میشم!"