reading
11 stories
 Enough.[L.s] by kimia_stylinson
kimia_stylinson
  • WpView
    Reads 1,952
  • WpVote
    Votes 373
  • WpPart
    Parts 13
و اینجای داستان، آنکه برای تو میمیرد منم...
Trouble mark •|L.S•|•Z.M|• COMPLETED by mayda_fanfic
mayda_fanfic
  • WpView
    Reads 359,248
  • WpVote
    Votes 59,368
  • WpPart
    Parts 79
Highest ranking : #1 in fanfiction -خدای من... تو بلدی خفه شی? -باور کن نه!
Dark Street by bitchwtf_tt
bitchwtf_tt
  • WpView
    Reads 107,216
  • WpVote
    Votes 15,567
  • WpPart
    Parts 55
زندگى دوست داشتنى من با ورود مرد مرموزى بهم خورد. مردى كه شباهت خيلى زيادى به دخترم داشت!
Getaway Car [Taekook] by SinkInTheDark
SinkInTheDark
  • WpView
    Reads 192
  • WpVote
    Votes 15
  • WpPart
    Parts 2
تو داشتی ماشین فرارو میروندی ما داشتیم پرواز میکردیم اما هیچ وقت دور نمیشدیم و بوم اینا رویاهای من بود!
My brother[L.S][Z.M] by zorotommo
zorotommo
  • WpView
    Reads 5,505
  • WpVote
    Votes 564
  • WpPart
    Parts 15
من داد میزدم زییییین زییییییین . . . . اما اون نیومد...!
Made of glass (Completed) by hamzehShn
hamzehShn
  • WpView
    Reads 1,936
  • WpVote
    Votes 323
  • WpPart
    Parts 9
بوی عشق می‌داد، بوی خنکی و نم بارون... گفتم: ببین چه هوای دلیه، واقعا پاهات میاد توو این هوا بری؟ روشو برگردوند، قهر نبود..، خرمالو بهش تعارف کردم، روشو برگردوند..، قهر نبود! دلش رو برداشت راهی شد، گفتم: خودت میری اونو دیگه نبر ... بذار باشه هوا رو ببینه عشق کنه... محل نداد راهی شده بود، صدای کوبیدن در که اومد دلم ریخت.... نشستم به جمع کردنش که از پنجره نسیم زدش زیر بغل و با خودش برد، دنبالش رفتنی شدم ولی خب ارتفاع زیاد بود... بی دلی به سقوط ختم شد و بخار چای کنار پنجره هم با باد رفت پیِ دلم که شاید نگذره از این آدم، دل دادن و دل گرفتن....! چیزی شبیه خلاصه..👆 . اميدوارم خوشتون بیاد((((: @s_stylinson ممنون که کمکم کردی❤
Rose Of Wine [L.S]{Z. M} by HOSNASAH
HOSNASAH
  • WpView
    Reads 344
  • WpVote
    Votes 42
  • WpPart
    Parts 4
عدالت همیشه از سردی انتقام یخ میبنده و انتقام همیشه در گرمای عشق ذوب میشه
Photographer [L.S] by Ahou_1d
Ahou_1d
  • WpView
    Reads 8,937
  • WpVote
    Votes 1,282
  • WpPart
    Parts 18
* چشم هاش اقیانوس بود ،عمیق بود، اونقدری که من بتونم غرق بشم. زلال بود مثل شیشه امواجش هرچقدر هم سهمگین به سنگ های ساحل کوبیده میشد ولی از من محافظت میکرد ... قدم هامو به سمت اقیانوس سوق دادم،شك داشتم؟! شاید شاید چون میترسیدم میترسیدم غرق بشم و حتی دیگه خودش هم نتونه منو نجات بده ولی الان الان دیگه خیلی دیر شده...
DADDY (Mpreg) - L.S (Persian translate) by Whoyougonnacall_
Whoyougonnacall_
  • WpView
    Reads 102,883
  • WpVote
    Votes 7,884
  • WpPart
    Parts 40
لویی توی یه رستوران کوچیک به اسم جیجی تو دانکستر کار میکنه. هری هم معلم جدید کلاس دومه. ملاقاتشون زندگیه لویی رو زیر و رو میکنه اما اون عاشقه هر قسمت از این تغییره +هری تاپه اسمات هم زیاد داره و اینکه حاملگی مرد و اینا هم داره اگه بدتون میاد نخونید