PerryMiller's Reading List
8 stories
Roommates(Persian Translation) by pardis_bartra
pardis_bartra
  • WpView
    Reads 105,270
  • WpVote
    Votes 10,243
  • WpPart
    Parts 29
چیکار می کنی اگه هم اتاقیت کسی باشه که بیشتر ازهمه ازش بدت میاد؟امی الان داره زندگی می کنه با دشمنش ،کسی که قلب اونو شکسته و اون ازش بدش میاد اون کسی نیست جز هری استایلز .
The pregnant lou(larry stylinson) by saba_stylinson
saba_stylinson
  • WpView
    Reads 105,283
  • WpVote
    Votes 9,509
  • WpPart
    Parts 34
[ completed ] (لويى يه بچه مثبت به تمام معنا هستش) سلام اسم من لويى تاملينسون هستم حتى شک دارم که فاميليم اين باشه 18 سالمه و تا چند ماه پيش تو پرورشگاه لندن بودم ولى چون به سن قانونى رسيدم ديگه اونجا نموندم الان تو زير زمين ساختمونى که ٣ واحد بيشتر نداره زندگى و کار ميکنم و تغرييبا دو ساعت تا لندن فاصله داره حقوق زياد نميگيرم چون اين اين سه خانواده وضشون جالب نيست ولى من مشکلى ندارم چون يه جا براى خوابيدن دارم :) ...... (هرى يه منفى بين به تمام معناست زياد نميتونه سالم فکر کنه و زود عصبى ميشه) سلام اسمه من هرى استايلزه 20 سالمه پسره دور دونه مامان و بابام که يکى از ثروتمند ترين هاى لندنن که هرچى بخوام همون لحظه برام براوردش ميکنن ماشين ها ،خونه ها، خدمت کارايى که ٢۴ ساعته اطرافه منن ولى من از اين زندگى خسته که نه ولى يه جورايى تکرارى شده .
Barbie Girl [H.S] by harold_iran
harold_iran
  • WpView
    Reads 111,767
  • WpVote
    Votes 9,153
  • WpPart
    Parts 41
[Completed] داستان درمورد یه دختر ۱۷ ساله به اسم کلویی هست که بعد از روبرو شدن با یکی از پسرای مدرسه و وابسته شدن بهش زندگیش به خطر میوفته و...
Half-Blood by atalebymystery
atalebymystery
  • WpView
    Reads 119,157
  • WpVote
    Votes 29,626
  • WpPart
    Parts 162
«دورگه» پایبند اقوام و اماکن نشو. انسان باش. بدون مرز! A Louis Tomlinson Fanfiction highest ranking: #4 in fanfiction
Ready to run(zarry Mperg) by elahest1d
elahest1d
  • WpView
    Reads 15,273
  • WpVote
    Votes 2,098
  • WpPart
    Parts 25
"This time I'm ready to run I'll give everything that i got for your love" •••••••• هرکس ممکنه اشتباهي رو انجام بده... ممکنه با اشتباهش زندگیش رو تباه کنه یا اون اشتباه اونقدر خوب باشه که بهترین زندگي رو براش بوجود بیاره یه مرز باریك بینش وجود داره... مرزي که هري؛دقیقا نمیدونست توي کدوم قسمتش وایستاده.. انگار هیچ وقت قرار نیست بدونه... انگار قرار نیست هیچ وقت دوطرف اون مرز رو لمس کنه مرز براش مثل یه چهارچوب بود.. مرزي که حق فرار ازش رو نداشت... تنها راه فرارش از اون،فرار با خودِ مرز بود... مرزي که اسمش زین مالیك بود!
Sneakers [H.S] by ninagim
ninagim
  • WpView
    Reads 20,763
  • WpVote
    Votes 2,390
  • WpPart
    Parts 59
به دنیا خوش اومدی ، رویا پردازی رو متوقف کن ، قصه ی تو از همین الان شروع میشه ، مراقب باش کتونی هات گلی نشن. [this story contains mature content , read it on your own risk] ...................................................................................... سیلویا بخاطر تجربه های خانوادگی وابستگی رو دلیل تمام مشکلاتش میدونست و هری هیچ وقت فکر نمیکرد تا این حد به سیلویا وابسته شه و این یک مشکل بود. اما مشکل اصلی از جایی شروع شد که این احساس تازه بوجود اومده در مقابل هجوم اتفاقات اطرافشون قرار گرفت . میتونست خلاف چیزی که فکر میکردن براشون پیش بیاد یا ریشه این درخت به اندازه ی کافی قوی نبود ؟
Treachery(H.S) by sasa_cherry
sasa_cherry
  • WpView
    Reads 49,819
  • WpVote
    Votes 4,235
  • WpPart
    Parts 65
‏+ می‌دونی بدترین قسمت خیانت چیه؟ - اینه که هیچ‌وقت از طرف دشمن نیست. H.S_
Dark Street by bitchwtf_tt
bitchwtf_tt
  • WpView
    Reads 107,236
  • WpVote
    Votes 15,567
  • WpPart
    Parts 55
زندگى دوست داشتنى من با ورود مرد مرموزى بهم خورد. مردى كه شباهت خيلى زيادى به دخترم داشت!