Blackzara's Reading List
15 stories
Strawberry Milk (Persian Translation) by larents_iranff
larents_iranff
  • WpView
    Reads 114,399
  • WpVote
    Votes 12,776
  • WpPart
    Parts 24
توی واحد نجوم، جایی که هری ناخون هاش رو لاک میزنه و شیر توت فرنگی میخوره و زیادی برای همه چی استرس داره، لویی سعی میکنه بفهمه که مشکل اون پسر چیه.
•Fading• [L.S]  by SeTaRe4
SeTaRe4
  • WpView
    Reads 221,785
  • WpVote
    Votes 31,847
  • WpPart
    Parts 48
[Complete] لویی زیبایی رو، ترکیب رنگ‌ها و جنس‌های مختلفی که حس ظرافت رو درون آدم‌ها به‌وجود میارن، میشناسه. اون درحالی که داره توی دانشگاه فشن میخونه، هر روز این ترکیب‌ رو میبینه. برش لباس‌ها، رنگ پارچه‌ها، پیچیدگی‌ طرح‌ها، همهٔ این‌ها کنار هم قرار میگیرن تا یه‌چیز زیبا رو بسازن. ولی وقتی که یه دانشجوی علوم با پاهای بلند و لبخندی که چال‌ گونه‌هاش رو به نمایش میزاره قبول میکنه که مدل لویی بشه، لویی میفهمه که تازه زیبایی رو پیدا کرده. هری فکر میکنه لویی فقط به کسی نیاز داره که بهش ثابت کنه چقدر زیباست. °Persian Translation°
•Sweet Creature• [L.S]  by SeTaRe4
SeTaRe4
  • WpView
    Reads 42,352
  • WpVote
    Votes 7,511
  • WpPart
    Parts 21
[Complete] هری انتظار نداشت که دبیرستان آسون باشه. خواهرش براش یه‌عالمه داستان تعریف کرده بود و هری میدونست که قراره توی یه جهنمِ چهارساله باشه. ولی جدا از همه‌چیز، اون دقیقا انتظار نداشت که فرشته‌ها هم توی جهنم بیان. Supernatural!AU °Persian Translation°
Blowing Mind (Persian Translation) by larents_iranff
larents_iranff
  • WpView
    Reads 40,941
  • WpVote
    Votes 4,826
  • WpPart
    Parts 14
❌Original Name: Hoping This Cold Blue Water Scrubs Me Clean And Spits Me Out Again❌ "بمون" هری با ناامیدی زمزمه کرد و لب هاش رو به شقیقه ی لویی چسبوند، طوری که انگار میتونه دردی که اونجا رشد میکرد رو تسکین بده. ولی اون نمیتونه درد رو متوقف کنه، و مهم نیست که چه قدر تلاش کنه... اون نمیتونه کاری کنه که لویی بمونه.
Cancer [L.S] (Completed) by blueVaruna
blueVaruna
  • WpView
    Reads 50,166
  • WpVote
    Votes 7,895
  • WpPart
    Parts 17
میدونم که قول دادم اجازه ندم چیزی بینمون فاصله بندازه ولی میدونی که... رقیب من سرسخت تر از این حرفا بود... . ( Larry Stylinson AU ) Written by: Fatemeh [Fatemeh, stylinson_ff, 2016]
Hogwarts Mystery [L.s] [Z.M] by iamnrk
iamnrk
  • WpView
    Reads 47,408
  • WpVote
    Votes 11,021
  • WpPart
    Parts 38
درسته اینجا دنیای جادویی هاگوارتزه ولی من مطمئنم خبری از جادو نبود وقتی به اون چشم ها خیره شدم... هشدار: اگر پاترهد نیستید به هیچ وجه این بوک رو باز نکنید⁦ ⁦( ͡° ͜ʖ ͡°) 💙💚 ⁦❤️⁩💛 🌈
Look at me [L.S] by barry__s
barry__s
  • WpView
    Reads 187,751
  • WpVote
    Votes 34,975
  • WpPart
    Parts 53
تو قلب دردِ منی تو باعثِ درد منی ولی من لذت میبرم از این درد.. منِ مازوخیسمِ لعنتی!! *Completed
Force And Hate(L.S/BDSM) by nitara70
nitara70
  • WpView
    Reads 683,739
  • WpVote
    Votes 53,344
  • WpPart
    Parts 87
هری لبای خشکش رو از هم باز کرد ولی صدایی ازشون خارج نشد.لویی گفت من یه قرارداد نوشتم تو اونو امضا میکنی و بعد منم اجازه میدم بهت غذا بدن و بعدشم میتونی بخوابی.نظرت چیه فرفری؟ هری دندوناش رو از خشم روی هم فشار داد.
your silence [L.S] by stranger by Louisblueharrygreen
Louisblueharrygreen
  • WpView
    Reads 1,643
  • WpVote
    Votes 220
  • WpPart
    Parts 12
سکوت... گاهی سکوت میتونه بلندترین فریاد باشه... حتی میتونه زیباترین صدایِ غیرِ قابلِ شنیدن باشه... سکوت کردن های اون شیرین بودن... بخصوص وقتی تو چشمام زل میزد و زیباترین لبخند دنیارو با لبهاش بهم نشون میداد... من از توی چشماش حرفاشو میخوندم... قلب اون صادق بود ، برای همین سکوت میکرد چون میدونست من عشقمون رو تو سکوتش هم میتونستم بشنوم... ولی... بعد از اون اتفاق سکوت اون مثل همیشه نبود... سکوتش شیرین نبود... سکوتش تلخ بود! و هرچی بیشتر سکوت میکرد زهرِ سکوتش بیشتر توی وجودم فرو میرفت... اون سکوت کرده بود... سکوتی که برای من از مرگ هم بدتر بود... اون سکوت ، با بقیه ی سکوت هاش فرق داشت... سکوتی که دیگه ، بخاطر پاک بودن قلبش نبود... سکوتی که دیگه ، بخاطر اشکار بودن احساساتش توی چشماش نبود... سکوتی که دیگه ، بخاطر نگاه کردن به چشم های من نبود... اون سکوتِ همیشگیِ لوییِ من نبود... 'سکوتت صدای ترسناکی بود که من تنها فرد محکوم به تحملش بودم' سکوت اون... سکوت تو ◖𝒚𝒐𝒖𝒓 𝒔𝒊𝒍𝒆𝒏𝒄𝒆◗