mind of mine[girlxgirl]
"هیچ چیز دردناک تر از زندگی کردن با خاطرات نیست ایزابلای عزیزم" -لارا
خيلي وقت ها عشق بزرگ ترين مانع زندگيه اينكه نتوني از كسي متنفر باشي اين كه هميشه ببخشي و خودت رو فدا كني شايد واقعا عشق همون عذاب شيريني هستش كه همه به دنبالش اند ... [+18]
"مقدمرو بخونین حتما" صدای قدمای پاش با ضربان قلبم قاتی شد. ساعت نزدیک ۱۱ شب بود. گوشیمو چک کردم. بابام ۴ بار زنگ زده بود. نزدیک تر رفتم و روی میز پریدم و نشستم. -چیشد که بعد از اینهمه مدت به من سر زدی؟
اسم من تیلوره تیلور آلیسون سوییفت قرار بود خوشبخت ترین آدم توی نیویورک باشم ولی مامان بابام توی هشت سالگی ولم کردن والان یه آدم معمولی توی لس انجلس ام.
[ON HOLD] Book One: The Master Collection [Persian Translation] با نیاز شدیدی به راهی برای حمایت خانوادهش، اِلای شانسشو برای کار به عنوان خدمتکار یه نجیبزاده امتحان میکنه. یه پسر هفده سالهی لوس، که تحمل رفتارش حتی برای خانوادهش سخته. وقتی اِلای انتخاب میشه، خیلی زود متوجه میشه که این میتونه بدترین تصمیمی باشه که ت...
[ Completed ] من مرده بودم..... اما تو منو زنده کردی که خودت بکشیم.....
«احمقها» من معمار نیستم ولی میدونم پیش از این که قصر بسازی باید آلونکت رو خراب کنی. نمیتونی روی همون زمینی که آلونک داری قصر رو هم بخوای. قبل از این که برجت دهها متر بالا بره... اول باید چند ده متری رو پِی بکنی و پایین بری. من معمار نیستم ولی زیاد تو حرفهی این و اون سرک میکشم : ) A Zayn Malik Fanfiction
مگان تیلور دختری دانشجوست که در واشنگتن دیسی، تنها توی یک آپارتمان کوچیک زندگی میکنه. او ناخواسته شاهد یک قتل میشه... و همین زندگی ساده و تکراریشو عوض میکنه. میفهمه که قاتلها، اون طور که هممون فکر میکنیم نیستند... قلب دارند و میتونند عاشق بشند...
هیچ وقت فکر نمی کردم یه لجبازی کوچولو با یه غروره مسخره انقدر بهم صدمه بزنه
زمانی که والدین پرنسس الیزابت در جنگ کشته میشن ، اونو به عنوان غنیمت می برن پیش پادشاه (فن فیکشن هری استایلز)