Ziam?❤
18 stories
sour apple [Z.M] by kimissleo
kimissleo
  • WpView
    Reads 152,803
  • WpVote
    Votes 23,874
  • WpPart
    Parts 129
[Complete] صداش پیچید که گفت: من حتی صدای نفساتو میشناسم چرا این موقع از شب بیداری بیب؟ خواب بد؟ جواب ندادم فقط دستمو محکم جلوی دهنم گرفتم و تا صدای هق هقم بلند نشه لیام دوباره گفت : تو جات توی بغل منه منم بدون تو خوابم نمیبره.... عزیزم برگرد... هرجایی که هستی خونه ی تو نیست.... برگرد خونه ت میشنوی زینی؟ من دوستت دارم... بی وقفه دوستت دارم.... برگرد بیبی.... دیگه نتونستم ادامه بدم و تماس رو قطع کردم و بلافاصله گوشی رو خاموش کردم.... https://telegram.me/dar2delbot?start=send_175PA4J
Dont Forgot Me (Ziam FanFiction)  by nila95niloo
nila95niloo
  • WpView
    Reads 10,134
  • WpVote
    Votes 1,322
  • WpPart
    Parts 15
تو منو میشناسی؟! من خیلی وقته که خودمو گم کردم... پیدام کن... و همیشه من فراموش شده رو به خاطر داشته باش ... _لیام پین
Don't Forget Me [ L.S / Z.M ] by Crz_K2
Crz_K2
  • WpView
    Reads 9,586
  • WpVote
    Votes 1,310
  • WpPart
    Parts 14
Larry & Ziam "اون چشه؟" سوالی که هرروز از خودم میپرسم!! میدونم که یه روز، جوابشو میفهمم...! . •| WARNING! : دارای مقادیر زیادی صحنه های خاص ؛) و شاید برای شما، آزار دهنده!!! [ +14 ^^ ] روند آپ : "فعلا" نامنظم _K2
His Many Selves •| ZIAM |• by qhzzzl
qhzzzl
  • WpView
    Reads 14,048
  • WpVote
    Votes 2,712
  • WpPart
    Parts 24
زندگی یه کارآگاه جوان با فهمیدن یه راز بزرگ توی زندگی نامزدش برای همیشه عوض میشه!
far from love [Z.M]°•°[L.S] by sunLAYower
sunLAYower
  • WpView
    Reads 112,712
  • WpVote
    Votes 17,086
  • WpPart
    Parts 75
- الان موقعیتش رو داری اونو بکش، اون قابل بخشش نیست + من نمیکشم چون کشتن بلد نیستم... ولی زجر دادن؟ این چیزیه که بیشتر از نفس کشیدن یادش گرفتم الانم میخوام صدای فریادتو موقع شکستن استخونات بشنوم... این همون موقعیتیه که از دستش نمیدم ------------- ♡ ژانر : عاشقانه، درام ♡ کاپل : زیام، لری ♡ روزهای آپ : یکشنبه ها
only YOU [Larry & Ziam] by mohannamgm1
mohannamgm1
  • WpView
    Reads 14,928
  • WpVote
    Votes 863
  • WpPart
    Parts 24
لیام: زین، میشه همیشه بخندی؟! زین: چرا؟ لیام: چون وقتی از تمام دنیا دلم گرفته فقط لبخند توعه که میتونه دردامو از یادم ببره :)✨
SYNDROME [ZiamFanfiction] by Nazanin_0
Nazanin_0
  • WpView
    Reads 116,059
  • WpVote
    Votes 19,247
  • WpPart
    Parts 52
COMPLETED Ranking #1 in Fanfiction -حداقلش من همینی ام که هستم، تو کی هستی پشت نقاب هات ؟! +من همون لعنتیم که قرار بود عذابت بدم، ولی نمیدونستم با عذاب دادنت خودمم نابود میشم !
°Little Problem° [Z.M] _ By Sara (Completed) by notevensara_
notevensara_
  • WpView
    Reads 327,229
  • WpVote
    Votes 55,710
  • WpPart
    Parts 62
+آقای پین، یا بچه‌ی بوگندوتو از جلوی در خونه‌ی من دور میکنی یا زنگ میزنم پلیس!! Highest ranks: #1 in fanfiction and #1 in onedirection 💛❤ با احترام به لیام پین و تمام خاطرات قشنگی که بهمون هدیه داد.
The Bedlamite {Ziam Mayne} by 1Dlover593
1Dlover593
  • WpView
    Reads 36,827
  • WpVote
    Votes 5,473
  • WpPart
    Parts 26
| completed | در جایی که شب ها به یک هیولا تبدیل می شد... و درحالی که آخرین هدفش، درست کنارش بود و نمی دید... ××××××××××××××××× +15 با اینکه می دونم توجهی نمی کنین(😂): { دارای صحنه های تجاوز، فحش های رکیک، روابط جنسی، فضای دارک...}
SalvA ( Ziam FanFiction ) by nila95niloo
nila95niloo
  • WpView
    Reads 17,527
  • WpVote
    Votes 1,983
  • WpPart
    Parts 29
این کتاب، داستان زندگی يه آدمه... يه دختر ۱۳ ساله که درد کشیدن جزو لاینفک زندگیشه... درد يه دختر ۱۳ ساله چی ميتونه باشه؟ این سوال خودش درده و این دختر، کم درد نداره...پس بیاید به درداش اضافه نکنیم و سوال رو کمی تصحيح کنیم... "درد از کجا شروع شد؟" #درد با جنگ شروع شد... #درد با دفن تن گلوله بارون شده ی برادر تازه دامادش شروع شد... #درد با تجاوز و بیرون کشیدن قلب تپنده ی تازه عروسش شروع شد... #درد با تحویل گرفتن بدن بی سر پدر و دومین برادرش شروع شد... #درد با گم شدن تنها برادر باقیمانده اش تو جنگ شروع شد... #درد با شکافتن شکم مادرش و در آوردن کوچکترین فرد خانواده اش، شروع شد... #درد با نگاه های بی شرمانه ی افرادی که خودشون رو مسلمون خطاب می کردن، شروع شد... #درد با فروختن دخترک ۱۳ساله ی داستان به يه خارجی پدوفیلی شروع شد... به زندگی دردناک "سَلْوا" سلام کنید... بله، درست خوندید، اما توی توضیحات یا اسم داستان اشتباهی نشده، این يه فن فیکشن با شیپ زیامه، اما با کمی چاشنی حقیقت...