Special fics
15 stories
Wait for you to come back home  by minyoongii1993
minyoongii1993
  • WpView
    Reads 1,025
  • WpVote
    Votes 142
  • WpPart
    Parts 1
12 نوامبر 2018 6 سال از نبود تهيونگ ميگذشت و من تنها بودم... خبري ازش نداشتم...نميدونستم اينجاست يا نه...نميدونم حالش خوبه يا نه...نميدونم منو يادشه يا نه...نميدونم عكسامونو داره...؟! نگهشون داشته؟! تو جيب شلوار جين پاره پورش يا گردنبدي كه وقتي 16 سالم بود براي خودم خريدم ولي گذاشتمش تو كوله پشتيش... فقط اينو ميدونم كه هر روز بعد از تموم شدن كلاساي دانشگام جلوي همون خونه كه حدوداً يكسال باهم توش زندگي كرديم مي ايسم و منتظر ميمونم تا بياد. گاهي هم موقع برگشتن زير اون چراغ برق قديمي مي ايستم و بهش تكه ميدم. جايي كه آخرين بار بغلم كرد و... با اينكه مطمئن نيستم ولي هر روز اينكارو انجام ميدم چون گفت منتظرم بمونتا برگردم خونه... پس منتظر ميمونم تا برگردي خونه!
Natasha And His Son by minyoongii1993
minyoongii1993
  • WpView
    Reads 92
  • WpVote
    Votes 27
  • WpPart
    Parts 1
رمز و راز زندگي بيشتر از چيزيه كه فكرشو بكني. همه دوست دارن اين رمزارو رمز گشايي كنن و به جوابهايي برسن ولي يهتره اين كارو نكنين! از من ميشنوين اصلا اينكارو نكنين... فقط گرفتار ميشين. اگه به چرت و پرتايي مثل سرنوشت و اينطور چيزام معتقدين بايد بگم كه... ديگه نميشه كاري براتون كرد. ناتاشا هيچوقت اينطوري نبوده و نيست دوستان... ناتاشا درحالي كه روبه روي زندون نشسته بود، به اين افكارش براي داستاناي كوتاه تو روزنامه ترتيب ميداد؛ فكرش رفت به سمت خاطرات... خاطراتي كه الان منتظر صاحبش ايستاده بود تا از زندون بياد... نه اون همسرش نبود! حتي برادرشم نبود... بلكه پسرش بود... پسرش يونگي...
Pay for love  by minyoongii1993
minyoongii1993
  • WpView
    Reads 3,839
  • WpVote
    Votes 603
  • WpPart
    Parts 40
Pay for love🕊 ❄️ تاوان عشق 🔻 يونگي و جيمين دو عشق كه توي سن كم از دست خانواده هاشون فرار كردن... دوست داشتن پنهان بمونه اما وقتي همه چيز برملا شد اون دوتا بچه مجبور شدن با دستاي خالي و چشماي خيس فرار كنن.... ميخواستن كنار هم خوشبخت باشن اما.... خوشبختي سختي داره... روزهاي آپ: پنجشنبه ها
Memories of buried dreams of two psychical  by minyoongii1993
minyoongii1993
  • WpView
    Reads 13,053
  • WpVote
    Votes 1,959
  • WpPart
    Parts 32
Memories of buried dreams of two psychical 📿 <خاطرات مدفون شده در روياي دو رواني> 🔻 +عشق ما...به جایی نمیرسید...تو یه خلافکاری...یه قاتلی...چطور میتونستم عاشقت باشمو باهات زندگی کنم؟عشق ما پایان خوشی نداره... نامجون با خشم اسلحه و از پشته کمرش در اورد و سمته جین گرفت و با صدای دورگه ای گفت: - پایانو نشونت میدم...همین جا...همین الان... بنگ! صداي گلوله همه جا پيچيد....
⌊ Psycho ⌉ by masih_Gesus
masih_Gesus
  • WpView
    Reads 101,572
  • WpVote
    Votes 11,465
  • WpPart
    Parts 57
"FULL | کـامل شـده" "تـو متعـلق به مني و من متعـلق به تـو!" ژانر : دراما - روانشناسی - اسمات ♒︎ Best Ranking : 1 #Vkook 1 #Persian 1 #Farsi
Troublesome cousin  by minyoongii1993
minyoongii1993
  • WpView
    Reads 945
  • WpVote
    Votes 69
  • WpPart
    Parts 1
Troublesome cousin ⚔️ <پسرعمه دردسر ساز> ▪ Angst , Happy end 🛡 #vhope , #yoonmin , #namjin 🔻 هوبي روانشناسيه كه سال ها براي خودش زندگي آرومي داره تا اينكه تلفني از عمش تو آمريكا دريافت ميكنه و ميفهمه پسر عمش يعني دشمن خونيش براي تحصيل قراره به كره برگرده...!
Supermarket Flowers 💐  by minyoongii1993
minyoongii1993
  • WpView
    Reads 971
  • WpVote
    Votes 167
  • WpPart
    Parts 1
با اينكه كوكي فلج بود... يه قلب پاك داشت مثل همه عاشق ميشد، غصه ميخورد؛ آخه اونم آدم بود...! يه معشوق داشت اسمش تهيونگ بود... عين خودش بود، زندگي تجملاتي نداشت. پس هر روز براش يه شاخه گل ميخريد گلاي زيبا ولي ارزون گلاي سوپرماركتي...!
My mad man  by minyoongii1993
minyoongii1993
  • WpView
    Reads 3,451
  • WpVote
    Votes 178
  • WpPart
    Parts 3
Мч маd маи 🤬 <مرد عصباني من > ▪ Romance , Comedy , Happy end 🛡 #Boy_Girl 🔻 يونگي پسري بيست و هشت سالس كه بعد از مرگ مادرش و شكست هاي متعددش از زندگي نااميد شده و به فكر خودكشيه. يك روز دختري به نام ميا وارد زندگيش ميشه كه نه تنها راه زندگيشو عوض ميكنه بلكه....
White Fox Of The East by minyoongii1993
minyoongii1993
  • WpView
    Reads 236
  • WpVote
    Votes 37
  • WpPart
    Parts 1
Шнiте Fож оF тнЕ Еаsт روباه سفيد شرق جنگ جهاني دوم... نازيسم مثل موريانه به جون جهان افتاده بود و داشت نابودش ميكرد... هركي به فكر خودش بود... يهودايا فرار ميكردن... خيليام گير ميوفتادن و بي گناه زندوني و شكنجه ميشدن اين بين يونگي كه شكنجه گر آلماني بود به فكر انتقام بود روباه سفيد شرق... روباهي كه مكار نبود
Memories of Tired 😴  by minyoongii1993
minyoongii1993
  • WpView
    Reads 1,559
  • WpVote
    Votes 140
  • WpPart
    Parts 1
Memories of Tired 💤 💌 <دلنوشته هاي يك خسته> ▪ Fantasy , Fluff , Comedy , happy end 🛡 #yoonmin , #yoonseok 🔻يونگي پسري كه زندگيشو به طور روزمره ميگذرونه با ورود يه روح به زندگيش بايد كارايي كنه كه هيچوقت فكرشم نميكرد...اون بايد به اين روح كمك كنه ....!