Happy zayn book
7 stories
Vampires Part Time(Persian Translation)Zayn Malik by curlyat1380
curlyat1380
  • WpView
    Reads 11,364
  • WpVote
    Votes 1,682
  • WpPart
    Parts 24
با چشم هاي کاراملیه کمرنگش به من خیره شد و گفت" کیرا، دیگه نمی تونم بهت دروغ بگم" بعد کتش را از تنش درآورد، دکمه هاي پیراهنش را باز کرد و اجازه داد روي زمین بیفته. دست هام رو بالا گرفتم و گفتم" زیاده روي کردم زین، فکر نمی کنم این ایده ي خوبی باشه." با شور و هیجان به من خیره شد، احساس میکردم نگاهش اعماق وجودم رو سوراخ کرد، گفت"نه کیرا. متوجه نشدي" در حالی که سعی می کردم به شکم تخت و سینه ي لختش نگاه نکنم پرسیدم" چیو متوجه نشدم؟" چرخید و گفت" اینو." به شونه هاي پهن زین نگاه کردم که زیر پوست سفید و رنگ پریده اش موج مانند می لرزید. بافت و ماهیچه هاي پشتش تکون خوردن و کشیده شدن و چیزهایی مثل استخون هایی سیاه رنگ از کمرش بیرون زدن. از شدت درد به سمت جلو خم شده بود، استخوان هاي سیاه رنگ بیشتر از شونه ها و کمرش بیرون زدن. غشائی نازك و پوستی زیر استخون ها به وجود اومد و اون لحظه بود که متوجه شدم زین یک جفت بال در آورده... داستان ترجمه شده از زین ؛) رتبه 80 در فنفیک های واتپد
Stupids by atalebymystery
atalebymystery
  • WpView
    Reads 117,515
  • WpVote
    Votes 16,760
  • WpPart
    Parts 49
«احمق‌ها» من معمار نیستم ولی می‌دونم پیش از این که قصر بسازی باید آلونکت رو خراب کنی. نمی‌تونی روی همون زمینی که آلونک داری قصر رو هم بخوای. قبل از این که برجت ده‌ها متر بالا بره... اول باید چند ده متری رو پِی بکنی و پایین بری. من معمار نیستم ولی زیاد تو حرفه‌ی این و اون سرک می‌کشم : ) A Zayn Malik Fanfiction
A Dance With Death by NoviReck
NoviReck
  • WpView
    Reads 39,803
  • WpVote
    Votes 5,424
  • WpPart
    Parts 54
[COMPLETED] A gripping and intense Paranormal Thriller that will keep you guessing till the end! When Zayn Malik falls into a coma, all hell breaks loose. Literally. Cover art by @redblacklady Ranked #326 in Fanfiction
امپراطوری خانواده ی مالیک by Louis-Tommo-fangirl
Louis-Tommo-fangirl
  • WpView
    Reads 6,843
  • WpVote
    Votes 731
  • WpPart
    Parts 16
میخواهم با خانواده ی ملیک اشنا بشید... مهم تر از اون.. میخواهم با زین اشنا بشید.... . با دقت به این داستان گوش بدید ... بهتون قول میدم این خانواده با بقیه خانواده ها خیلی متفاوته مطمئنم این از خانواده خوشتون میاد
Queen virgin(zaynmalik) by sabawmalik
sabawmalik
  • WpView
    Reads 1,573
  • WpVote
    Votes 176
  • WpPart
    Parts 10
ماریسان تو حتما باید امشب با پرنس مالیک برقصی اوه مادر دست بردار من از اون مرد مرموز خوشم نمیاد لیدی عزیز میتونم برای یک دور رقص دخترتون و قرض بگیرم؟ مادرم با یه نیش شل شده گفت حتما پرنس اتفاقا ماریسان داشتن میگفتن که چقد دوس دارن با شما برقصن من با چشای گرد شده به دهن مامان خیره شده بودم که دستم کشیده شد رفتیم وسط سالن و دستشو دور کمرم حلقه کرد و آروم تو گوشم زمزمه کرد میدونی اصلا واسم مهم نیست که از منه مرموز خوشت نمیاد انگشت اشارمو گرفت و من پنج دور دورش چرخیدم بعد دور دستم پیچیدم و اون منو تا نزدیکی زمین برد و آورد بالا با یه لبخند تو گوشش زمزمه کردم توام میدونی اصلا واسم مهم نیست که واسه تو مهم نیست که من اصلا از تو مرموز خوشم نمیاد و با لبخند ازش جدا شدم ......
Dark And Dangerous Love (18+) [Persian Translation] by 1direction_ffiction
1direction_ffiction
  • WpView
    Reads 3,941
  • WpVote
    Votes 356
  • WpPart
    Parts 7
"همه چیز در جهان درباره ی سکسه ، به غیر از سکس. سکس درباره ی قدرته" -اسکار وایلد خلاصه داستان : زمین : سال 2438 دنیا الان متفاوته : به وسیله ی هیولاهای بی رحم و ظالم حکمرانی میشه. تمام چیزی که اولین بلک برن میخواست آزادی بود. ولی چطور میتونی از پیرترین خون آشامی که وجود داره و پادشاه قوی ترین نژادی که تا به حال پاش رو روی زمین گذاشته فرار کنی...؟ ولی میز میچرخه (شرایط همونطور نمیمونه) خون آشام ها از دل شب طلوع کردن تا به سیاره ای که مال خودشون بود حکومت کنن و از اول کنترلش کنن قرن 25ام ، عهد سلسه مراتب ، تعصب ، طمع و رنج و عذاب بود. اون رزی بود که بین خارها اسیر شده بود. پادشاه بلند قد ، تاریک و جذاب بدون روح , بدون رحم ، بدون هیچ توانایی برای دوست داشتن و قدردانی ; مردی که بیش از اندازه حس مالکیت داشت. یک ارباب فریبنده با چشم های سبز دلربا، با یک روح مهربان ، موهای پریشان تیره و یک لبخند چال دار که قلبت رو به لرزه در میاورد. عشق دوران کودکی ، مردی که اولین باور داشت همونیه که میخواد ، مردی که باید باهاش ازدواج کنه ...تا این که سرنوشت مداخله کرد.