Fav
7 stories
End Game (L.S) by harold_iran
harold_iran
  • WpView
    Reads 632,008
  • WpVote
    Votes 88,758
  • WpPart
    Parts 77
[ Completed ] من مرده بودم..... اما تو منو زنده کردی که خودت بکشیم.....
Always You [L.S] ~ By Miss X by larry_diary
larry_diary
  • WpView
    Reads 3,307,316
  • WpVote
    Votes 303,304
  • WpPart
    Parts 140
هری...هرررری...خواهش میکنم نجاتم بده...نذار من رو ببرن...هرررری... قطرات اشک گونه های پسر چشم سبز رو تر میکنن...صدا توی ذهنش تکرار میشه....حتی جرات نکن به التماس هاش گوش بدی استایلز...حتی جرات نکن برگردی سمتش... صدای فریادهای وحشت زده ی لویی تنش رو میلرزونن...روحش رو از هم میدرن...قلبش رو از کار میندازن اما این اجبار بود.هری این قسم نانوشته رو امضا کرده بود. صدای لویی پشت سرش خاموش میشه.زمزمه ی خفه ی هری توی باد گم میشه. هری:متاسفم لویی.متاسفم...
Legionnaire(L.S) [Completed] by mahsaf79
mahsaf79
  • WpView
    Reads 387,412
  • WpVote
    Votes 50,977
  • WpPart
    Parts 64
" دوتا زندگی واسم ساختی : زندگی فوتبالی ، زندگی پر از عشق"
Our Destiny (L.S) by Fff_Writer
Fff_Writer
  • WpView
    Reads 1,171,195
  • WpVote
    Votes 128,362
  • WpPart
    Parts 134
"من اسمش رو گذاشتم.... . . . سرنوشتِ ما..."
Torturer Of Love~L.S [Completed] by gisustylinson
gisustylinson
  • WpView
    Reads 27,092
  • WpVote
    Votes 4,583
  • WpPart
    Parts 26
و تو میدونی؛ من، عاشقِ این دردم... "شکنجه گرِ عشق" 17نوامبر2018
*شاهزاده دزد دریایی *لری استایلینسون by maedeh1
maedeh1
  • WpView
    Reads 228,711
  • WpVote
    Votes 24,674
  • WpPart
    Parts 43
این داستان ورژن لری استایلینسون داستان "شاهزاده دزد دریایی" می باشد. لویی تاملینسون، وارث تاج و تخت انگلستان در کشتی درحال مسافرت به فرانسه بود که کشتی اش توسط هری استایلز، بدنام ترین دزد دریایی، معروف به شاهزاده ی هفت دریا مورد حمله قرار گرفت. امیدوارم که خوشتون بیاد. در ضمن داستان مطالب بالای 18 سال داره...با اطلاع بخونید لطفا اگه خوشتون اومد داستانو به دوستاتونم معرفی کنید تا همینجا بخونن...ممنون
King Of My Heart~L.S[Completed] by gisustylinson
gisustylinson
  • WpView
    Reads 80,666
  • WpVote
    Votes 13,814
  • WpPart
    Parts 44
و عشق، بی هیچ ریشه ای، می روید در قلبِ تو... بی هیچ نجوایی، فریاد میکشد و حل میشود میانِ سرخیِ رگ هایت... ___ اواخر قرن هجده میلادی. سلطنت...دیدار...مرگ...سرنوشت... و جرقه ی عشقی نافرجام. بهار97