fg
8 stories
Moscow | Hopemin Completed by Mamacita_01
Mamacita_01
  • WpView
    Reads 109,910
  • WpVote
    Votes 16,863
  • WpPart
    Parts 23
_میدونی دوست نداشتنت مثل چیه؟ _مثل این میمونه که دریارو از ساحل بگیرن چون از ساحل بدون دریا فقط یه کویر میمونه...🌊 خلاصه: مسکو داستانی عجیب از زندگی خون آشام هاییه که سرنوشت خودشون رو انتخاب کردن... طبق قوانین جدیدی جهان به دو بخش تقسیم میشد...شمال برای خون آشام ها و جنوب برای انسان ها... اما چی میشد اگه سرنوشت برده ای فرستاده شده از جنوب با سرنوشت خون آشام پر رمز و رازی که پسرخوانده ی شهردار مسکو بود گره میخورد؟ چه جنگ هایی قرار بود بر سر خون این پسر راه بیوفته؟ داستان پر فراز و نشیب مسکو رو بخونین... پیج نویسنده: @sylvie_fic کاپل:🔹️هوپمین_ویکوک🔹️ نویسنده: Sylvie 🌱 ژانر:سوپر نچرال،ومپایر،رمنس،اسمات 🔞⛔ پ ن: وجود برخی از ابهامات در مورد شهر مسکو کاملا طبیعیه و به دلیل نبود اطلاعات کافی در سایت های ایرانی ممکنه نویسنده ایراد هایی در متن داستان داشته باشه، اما تمامی مکان ها و شهر ها کاملا واقعی هستن.
Alpha[taekook]  by shopicopa
shopicopa
  • WpView
    Reads 496,589
  • WpVote
    Votes 74,864
  • WpPart
    Parts 27
[کامل شده! ] (تهیونگ پسریه که همه منتظرن یه امگای ضعیف بشه... اما سرنوشت داره به تک تکشون پوزخند میزنه) _اینکه جز کدوم دسته قرار بگیرین به طور عمده بستگی به این داره که پدرومادرتون جز کدوم بودن،یا اینکه اکثر اعضای خانواده متعلق به کدوم دستن. واقعا یه چیز نسبیه... ⚠️#1in Vkook ⚠️#1in Taekook ⚠️#1in Omegaverse ⚠️#1in Rm ⚠️#1in Suga ⚠️#1in Btsfanfic ⚠️#1in BTS
My Red Wine by someonepsycho
someonepsycho
  • WpView
    Reads 51,441
  • WpVote
    Votes 6,196
  • WpPart
    Parts 22
-دوسش داری مگه نه..؟من میدونم که تو از این خوشت میاد، اعتراف کن. بهم اعتراف کن واین، میدونم.. تو از گرمیه نفس من روی تنت خوشت میاد... +تو... تو میدونی.. ک دوسش دارم.. 'گرمیه نفسای اون مرد.. هربار درست زیر گوش من.. چشمای گرسنه و سردش.. من.. من چطور میتونم نخوامش..؟'
puppeteer by ariiellmina
ariiellmina
  • WpView
    Reads 533,315
  • WpVote
    Votes 43,638
  • WpPart
    Parts 41
♡ʙᴇ ᴛʜᴇ ᴄʜᴀɴɢᴇ ᴛʜᴀᴛ ʏᴏᴜ ᴡɪsʜ ᴛᴏ sᴇᴇ ɪɴ ᴛʜᴇ ᴡᴏʀʟᴅ
INCREDIBLE ; Vkook AU(+18) by fuckedmaster
fuckedmaster
  • WpView
    Reads 117,502
  • WpVote
    Votes 9,156
  • WpPart
    Parts 24
+بزار بیبیت باشم -پس صدام کن! +د...ددی -بیبی ددیو میخاد؟ +زیاد!! |و چی میشد اگه هرگز نمی دیدمت| 𝔄𝔯𝔢 𝔶𝔬𝔲 𝔞 𝔴𝔞𝔱𝔠𝔥𝔢𝔯 𝔬𝔯 𝔞 𝔭𝔩𝔞𝔶𝔢𝔯? . Tip:this is a smut fanfic (+18) Couples:vkook-hopmin-namjin-sope Geners:smut-fun پ.ن:(عمده این فیک به صورت فانه)همه چیز مشخصه پس لطفا سوال بی مورد مخصوصا درباره کاپلا یا تغییر کاپلا پرسیده نشه درباره اسماتم اخطار دادم اسمتا از قسمت دو یا سه شروع میشه پس اگر میتونید بخونید امیدوارم لذت ببرید~ To express babis appreciation
Brothers (Taekook) by katayoon_malik
katayoon_malik
  • WpView
    Reads 254,274
  • WpVote
    Votes 30,045
  • WpPart
    Parts 27
*به من نگو هیونگ،من برادرت نیستم* **پس چی باید صدات کنم؟** *ددی*
🖤Be Mine🖤 by bts_baboo
bts_baboo
  • WpView
    Reads 68,809
  • WpVote
    Votes 7,029
  • WpPart
    Parts 20
جئون جونگ کوک پسربظاهرخشن ومغروری که برای امرارومعاش خودش وخواهروبرادرکوچکترش دریکی ازبزرگترین کلاب های سئول کارمیکنه وپسری به اسم کیم تهیونگ که پسری مفرح و پولداره که توشرکت پدرش مشغول به کاره،ملاقات میکنه... امااین ملاقات سرنوشت جفتشون رودستخوش تغییرمیکنه...
Star Renaissance || VKook ~ Completed by millennium_story
millennium_story
  • WpView
    Reads 211,528
  • WpVote
    Votes 36,160
  • WpPart
    Parts 40
Star Renaissance _ زود باش کتابا رو رد کن بیاد حرفاش باعث شد ابرو های جونگ کوک بیشتر بالا برن _ کدوم کتابا ؟؟ پسر بی توجه به تعجب اون از توی جیبش مقداری پول در آورد دست جونگ کوک رو گرفت گذاشت کف دستش _ زود باش پسر من وقت ندارم جونگ کوک اخماشو تو هم کشید و دست پسره رو پس زد _ هی من نمیدونم راجع به چی حرف میزنی پسره که انگار عصبانی شده بود جلو اومد . صورتش به اندازه ی یه برگه کاغذ با جونگ کوک فاصله داشت با حرص از لای دندوناش غرید _ من وی هستم همون که قرار کتابا رو ازت تحویل بگیره . پولت رو هم که دادم به اون سایون احمق بگو دفعه ی دیگه یکی رو بفرسته که اینطوری مثل تو دو ساعت نخواد سوال پیچم کنه بچه جون حالا هم زود باش من تمام شب رو وقت ندارم جونگ کوک همچنان متعجب به چشمای عصبانی شخصی که خودشو وی معرفی کرده بود خیره شد . هیچ ایده ای نداشت که اون آدم اصلا داره راجع به چی حرف میزنه ولی اینو خوب میدونست که رعیت ها توی سرزمین اسکورو حق خوندن و نوشتن ندارن و حمل کتاب نوعی جرم محسوب میشه . شاید باید یکم بدجنس میبود. ♦♦★♦♦ کاپل: ویکوک - نامجین - یونمین ژانر: فانتزی - رمنس نویسنده: Scarlett & Nafas *میتونید پیدیاف این فیک رو توی چنلمون پیدا کنید* 1 in #بیتیاس 1 in #Seokjin 1 in #Jimin