mina1999-l's Reading List
8 stories
 مجموعه مرگ در آغوش خون ( کتاب اول: شاهزاده تاریک)  by FatemeNasirii
FatemeNasirii
  • WpView
    Reads 799
  • WpVote
    Votes 148
  • WpPart
    Parts 15
بکهیون تنها کسی است که میتواند در مقابل سرنوشت شوم قبایل نور بجنگد و آنها را نجات دهد. اما در مقابل نیز فرد کم‌توانی نیست. ‌او شاهزاده تاریکی‌ست....چانیول! شما میتونید برای خوندن این کتاب به وبلاگ fantasystories.blog.ir مراجعه کنید یا نام «شاهزاده تاریک» و «مرگ در آغوش خون» رو در Google سرچ کنید. امیدوارم خوشتون بیاد.
خون آبی ✥ نامجین؛ یونمین؛ ویکوک by maedeh1
maedeh1
  • WpView
    Reads 364,503
  • WpVote
    Votes 62,106
  • WpPart
    Parts 61
تو جامعه ای که رنگ خون تعیین کننده ی طبقه ی اجتماعیه نمیشه دنبال عدالت گشت. شعار مدرسه ی ما این بود... درد زیباست. - پارک جیمین
minerva by parnian_tkp
parnian_tkp
  • WpView
    Reads 13,306
  • WpVote
    Votes 1,956
  • WpPart
    Parts 43
by : zita & me😊 همه چیز خیلی سریع عوض شد... من یه آدم معمولی با رویاهای معمولی بودم... تا اینکه‌...
《Unexpected Love~L.S/Z.M》 by bahar_payne2004
bahar_payne2004
  • WpView
    Reads 86,893
  • WpVote
    Votes 11,939
  • WpPart
    Parts 46
"کی وقت کردی بشی تموم زندگیِ من؟" . . . 💢بوک ادیت نشده! LARRY ZIAM NEW COUPLE?;D Completed✔ #cover by:@prnynm
+14 more
من عاشق پسر شوگر ددیمم!  by a4w4_fiction
a4w4_fiction
  • WpView
    Reads 175,437
  • WpVote
    Votes 36,925
  • WpPart
    Parts 50
خلاصه : زندگی لوهان نسبتا خوب پیش میرفت، اون شوگر ددی ای داشت که به لطفش میتونست خرج تحصیلش رو بده و امکانات لازم برای خانواده.ی پر جمعیتش رو فراهم کنه؛ اما با وارد شدن پسر جذاب آقای اوه به زندگیش همه چیز یهو عوض شد! بیبی بوی بودن برای پدر اوه سهون دیگه اون قدرها هم کار آسونی به نظر نمیرسید! 🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸 «پایان یافته» ✅ اسم فیک : I love my sugar daddy ('s son!) کاپل ها: هونهان / چانبک ژانر : اسمات / رمنس / زندگی روزمره / ددی کینک نویسنده : a4w4 🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸 سخن نویسنده : خب قبل از هر چیزی یاید بگم که رده‌ی سنی این فیک +18 هستش. لطفا بهش توجه کنین. امیدوارم از این فیک خوشتون بیاد توجه کنین که موضوعش کمی خاصه و ممکنه همه پسند نباشه. اگر فکر میکنین نمیتونین با مدل داستان کنار بیاین لطفا دیگه ادامش ندین. و اینکه ممنونم از وقتی که میذارین، لطفا اگر دوست داشتین حتما ووت بدین و کامنت بذارین و به بقیه معرفیش کنین که به شدت به حمایتت هاتون نیازمندم ❤
Anathema; HunHan | لعن شده✅ by maedeh1
maedeh1
  • WpView
    Reads 10,025
  • WpVote
    Votes 1,737
  • WpPart
    Parts 15
تو دنیایی که بدون ماسک اکسیژن نمیشه نفس کشید سهون که موهای عجیبش رنگ فیروزه ای دارن ... یه روز پسری رو میبینه که بدون ماسک اکسیژن بهش زل زده... این داستان توی یک دنیای تخیلی و زمان تخیلی اتفاق می افته اما میشه گفت این زمان تخیلی، از زمان فعلی دنیای ما جلو تره. اگر براتون راحت تره، چیزی حدود 250 سال جلو تر از زمان حال خودمون تصورش کنید. داستان یه sequel داره که مجزا به سرگذشت تاپ و جی.دی و لوهان اشاره خواهد داشت که امیدوارم مورد حمایت قرار بگیره. اسم داستان جانبی : Black and Blue هستش... که همینجا بین بخش ها گذاشته شده.
الک و معجون حقیقت by itschihiroo
itschihiroo
  • WpView
    Reads 11,580
  • WpVote
    Votes 1,404
  • WpPart
    Parts 19
الک از معجون حقیقتی که مگنس برای روز مبادا ساخته میخوره و همین مشکلاتی رو براش ایجاد میکنه:)) این پارت هر چهارشنبه یه قسمت جدید بهش اضافه میشه.بوچ بوچ *-*
Silence by Silver4064
Silver4064
  • WpView
    Reads 32,400
  • WpVote
    Votes 1,733
  • WpPart
    Parts 35
•Gener: Fantasy,Romance,BDSM🔞 •Writer: Silver4064 ~Summary: خون آشامی که مقدر شده است در راستای تعهدات هم نوعان و هم کنیه های خویش رفتار کند برعکس همسانان خود نه خون انسان می‌خورد و نه علاقه ای بر تسلط پیدا کردن بر روی انسان ها دارد. در این بین معجزه زندگی او پیدایش می‌شود و او را از حال و هوای تاریک باید ها و نباید های زندگی اش بیرون می‌کشد. این داستانی است از رشد و کشف احساسات ناشناخته‌ بنیامین اصلانی برای تبدیل شدن به فردی که تصمیم می‌گیرد عاشق و دلباخته آدمیزادی شود که او را درهم می‌شکند! 🔞توجه داشته باشید که این یک کتاب در چارچوب روابط BDSM است و ممکن است باب میل هرکسی نباشد پس لطفاً با انتخاب خود کتاب دنبال کنید🔞 تکه ای از کتاب: پسر به او نگاه کرد ولی وقتی که صورت او را خیلی نزدیک دید صورتش برگرداند. «مگه تو نگفتی یکی برات مهمه...؟» در کنار گوش اش زمزمه او را شنید. «مگه این، اینکه تو برده منی انکار می‌کنه؟» او روی پسر بیشتر خم شد و با چسباندن تنش به پسر مجبورش کرد تا کاملا دراز بکشد. بدنش مماس با او بود. پسر بهش خیره شد و نمی‌دانست باید از اینکه ارباب‌ اش او را می‌خواهد خوشحال باشد یا از اینکه این همه تضاد وجود دارد غصه بخورد. پسر فقط... «نه ارباب!» او لبخندی زد و روی لبان پسر را آرام بوسید.