kianahamedi's Reading list
97 stories
illegal|l.S by nilostylinson
illegal|l.S
nilostylinson
  • Reads 122,493
  • Votes 24,746
  • Parts 63
عشق؛یک اتحاد دونفره‌ای است،علیه جهان. در سال [۱۹۴۰] و در پی شروع جنگ جهانی دوم، خانواده لوییِ نوزدَه ساله جلوی چشمانش به دست سربازان نازی به قتل می‌رسند. تلاش‌های لویی برای انتقام بی‌فایده‌ست! سرانجام، دستگیر شدنش سرنوشت او را با سرنوشت ژنرال هری استایلز گره می‌زند. Genre// War, Romance
 This Man Is Dead(L.S) by larry_diary
This Man Is Dead(L.S)
larry_diary
  • Reads 89,880
  • Votes 11,954
  • Parts 17
" این مرد، مرده " ... هری لطفا اینو بدون، تمام چیزی که تا ابد میخوام تویی. تو و چشمات که بدون تکون دادن زبونت با من حرف میزدین، تو و حرفات که وقتای ناامیدیم همیشه کنارم بودین، تو و صدات که توی شب بیداریام لالاییم میشدین، تو و دستات - که بی شک شاهکار خلقتن - که مرحمی میشدین برای خستگیای جسم و روحم، من تو رو میخوام هری اما؛ تو خودت خوب می‌دونی که من همیشه یه ترسو بودم. من رو ببخش. دوستدار تو، لویی ویلیام تاملینسون [ A Larry Stylinson Persian Fanfiction ] [ Written By : @IWontBeTheOne ] Copy right © 2017 IWontBeTheOne - larry_diary
How to be a criminal (L.S) (Completed) by Partow_kh
How to be a criminal (L.S) (Completed)
Partow_kh
  • Reads 151,236
  • Votes 26,306
  • Parts 83
من دوست دخترمو کشتم و الان دارم ازت دزدی یاد می گیرم! Highest rank : #7 in fanfiction وارنینگ : حاوی اندکی معصومیت از دست رفته (سکچوال کانتنت خودتون)
Prince [Persian Translation] by harold_iran
Prince [Persian Translation]
harold_iran
  • Reads 141,060
  • Votes 23,308
  • Parts 43
[Completed] «اونی که استخون گونه داره میدونه ک پرنس عاشقشه؟» جایی ک هم لویی و هم هری پرنسایی هستن که سرنوشتشون اینه که با هم ازدواج کنن
When Hate Turns Into Love [Persian Translation] by harold_iran
When Hate Turns Into Love [Persian Translation]
harold_iran
  • Reads 51,128
  • Votes 7,802
  • Parts 26
[OnGoing] استایلزها و تاملینسون ها. این دو خونواده به دلیل اتفاقی در گذشته، هیچوقت باهم کنار نیومدن. به همین دلیل لویی تاملینسون از هری استایلز متنفره، به همین سادگی. هرچند چیزی که لویی -یا هرکسی توی خونوادشون- نمیدونه اینه که هری از لویی متنفر نیست، درواقع کاملا برعکسش. اون همیشه از پسری که موهاش مثل پر نرم بود خوشش میومد. چرا ؟ خودشم نمیدونه، ولی از دوران مهدکودک اونها یه چیزی درمورد اون پسر، خاص و استثنایی بود. دست انداختنا و اذیت کردنای هری هم واسه بدتر کردن شرایط کاملا کافی بود! اون دوس داره لویی رو عصبی و مضطرب کنه، چیزی که لویی ازش متنفره‌. لویی همیشه تلاش میکنه اونو برونه و بهش بگه که گورشو گم کنه، که فقط باعث میشه هری حتی بیشتر دوسش داشته باشه. پس وقتی لویی بالاخره تسلیم لمس های هری میشه و بهش اجازه میده هرکاری که میخواد باهاش بکنه چه اتفاقی میفته ؟ عشق بوجود میاد ؟ اگه آره، خونواده هاشون چه فکری راجبش میکنن ؟
How to steal: someone's boyfriend [Persian Translation] by harold_iran
How to steal: someone's boyfriend [Persian Translation]
harold_iran
  • Reads 39,796
  • Votes 7,433
  • Parts 20
[Completed] هری قاعدتا باید یه سال خیلی ملایم و بی دردسر توی کالج میداشت ، ولی یه نفر اونو ازین قاعده دور کرد کسی که حتی اونو به یاد نمیاورد...
Boys Divisional School Of Manners - Persian Translation by Fondtarzandude
Boys Divisional School Of Manners - Persian Translation
Fondtarzandude
  • Reads 167,595
  • Votes 15,507
  • Parts 46
هدف از یه مدرسه ادب و تربیت چه کوفتی می‌تونه باشه؟! چیزی که من توقع داشتم نبود! اینو باید بگم! اساساً یه فیک BDSM. شامل لری/نیام/زیام/زاستین/. تمامی حقوق متعلق به boybands77@ هستش. این کار با دریافت « اجازه » داره ترجمه میشه!! all rights reserved to @boybands77
Dark Street by bitchwtf_tt
Dark Street
bitchwtf_tt
  • Reads 106,561
  • Votes 15,566
  • Parts 55
زندگى دوست داشتنى من با ورود مرد مرموزى بهم خورد. مردى كه شباهت خيلى زيادى به دخترم داشت!
ناظر و منظور by farnooshfjr
ناظر و منظور
farnooshfjr
  • Reads 13,738
  • Votes 2,759
  • Parts 17
نثرِ داستان منظومِ ناظر و منظور اثر وحشی بافقی ناظر و منظور درباره عشق بین پسر شاه منظور و پسر وزیر ناظره. Best rank: #5 in romance
28th Street Bakery (نانوایی خیابان ۲۸ ام) by zahrazardai8q
28th Street Bakery (نانوایی خیابان ۲۸ ام)
zahrazardai8q
  • Reads 12,656
  • Votes 2,460
  • Parts 32
لویی این دفعه داد زد... _چرا ازم فرار میکنی؟ هری با صدای آرومی جواب داد: _میترسم...! با رنجش چشماش بهش خیره شد.. لویی: از من؟ هری: از عشق... .................................................................. اینجا نه خبر از قتل و گروگان گیری نه سلطنت و گرگ ها اینجا داستان آدم های معمولی و زندگی های روزمره کسایی که واسه خانوادشون، زندگی شون و آرزو هاشون و قلبشون میجنگن.... (هری پسر۲۰ ساله ای که توی نونوایی شهر کوچیک هولمز چپل کار میکنه و لویی ۲۷ ساله ای که یکی از بزرگترین سهام دارای لندن...) کاپل :لری_ اندکی زیام (+اسمات)